Not my brother
هوسوک به فرزند خوندگی گرفته شده.هوسوک لکنت داره. و یونگی تمام زمان دنیا رو برای هوسوک داره.
هوسوک به فرزند خوندگی گرفته شده.هوسوک لکنت داره. و یونگی تمام زمان دنیا رو برای هوسوک داره.
با زیبای معصوم شمال،جانگ هوسوک و الفای شورشی شرق مین یونگی اشنا بشید. یکی که نمیدونه چطور عشق بورزه و یکی که هرگز تسلیم نمیشه.
یونگی یه مغازه تتو داره همسایش یه مغازه گلفروشیه . حالا چی میشه اگه پسر گل فروش به اصرار دوست پسرش برای یه تتو کاپلی خوشگل بیاد پیش یونگی؟
minsugagenius: آه....حالا میشه اسمت بهم بگی....؟ [sunshinehobiدر حال تایپ است...] minsugagenius: اونوقت حس نمیکنم دارم با یه ربات حرف میزنم. sunshinehobi: هی. sunshinehobi: من ربات نیستم...! minsugagenius: سلام،جناب "ربات نیستم"
داستان از جایی شروع میشه که یونگی هر شب ساعت ۱۱:۱۱ از یه شماره ناشناس پیام دریافت میکنه ؛)
"تو پسر پادشاهی.....نمیتونی با من باشی.من محکوم به مرگ ام." یونگی زندانی پادشاه که به مجازات مرگ توی سلول کوچیکش محکومه. هوسوک،پسر پادشاه،محکوم به یک زندگی سلطنتی توی قصر. زمان آپ:فعلا متوقف شده
سد اند💫 +چرا رو تو کار نمیکنه؟تو الان مستقیم زل زدی به من. _چون من نمیتونم ببینم. پسر نابینا عاشق پسری میشه که مردم با یه نگاه به سنگ تبدیل میکنه.
از چی اینقدر میترسی؟ این یکم زمان میبره تا چانگبین بتونه به احساساتش راجب فلیکس اعتراف کنه. Writer:@youwontfindit