VillihamShm's Reading List
195 stories
Will Be Back [Minsung] by Hi_gray
Hi_gray
  • WpView
    Reads 3,674
  • WpVote
    Votes 578
  • WpPart
    Parts 5
[Full] پسر 21 ساله ای که توی قفس بیمارستان حبسه و میخواد با وارد شدن فرد جدیدی به زندگیش حالا نفس بگیره و زندگی کنه. اما این نفس گرفتن بدونِ هیچ بهایی خواهد بود؟ ✧══════•❁🦋❁•══════✧ 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑴𝒊𝒏𝒔𝒖𝒏𝒈 𝑮𝒆𝒏𝒈𝒂𝒓: 𝑻𝒓𝒂𝒈𝒆𝒅𝒚.𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆.𝑫𝒓𝒂𝒎𝒂.𝑨𝒈𝒏𝒔𝒕. 𝑺𝒕𝒂𝒓𝒕: 20 𝑨𝒖𝒈𝒖𝒔𝒕 2021 𝑬𝒏𝒅:16 𝑺𝒆𝒑𝒕𝒆𝒎𝒃𝒆𝒓 2021 ⚠️نکته:این فیک سد انده⚠️
don't fade away by 1Fateme1
1Fateme1
  • WpView
    Reads 27
  • WpVote
    Votes 7
  • WpPart
    Parts 1
حتی اگر هر روز در آغوشت باشم، ترس نبودنت هر شب من را در بر خواهد گرفت.
STELLINA⁦✯ by Amayalilix
Amayalilix
  • WpView
    Reads 342
  • WpVote
    Votes 55
  • WpPart
    Parts 10
لا به لای دیوار های روشن و خاموش بیمارستان، هیونجین با بیماری نادری دست‌وپنجه نرم می‌کنه که بیشتر از جسم، روحش رو تحلیل برده. گذشته‌ای پر از زخم،آینده‌ ای نامعلوم و سکوتی که شب‌ها رو سنگین‌تر می‌کنه.. ‌ فلیکس، پرستار مرموزی با چهره‌ آروم و قلبی پُر از نگفته‌هاست. مأموریتی که ساده به نظر میاد ″مراقبت از یک بیمار خاص،هوانگ هیونجین″به‌ زودی تبدیل به کشف چیزی فراتر از درد و درمون میشه در مسیری آروم، بین دارو ها و فضای خاموش بیمارستان، نگاه‌ها و شبای بی‌پایان. ‌ ′𝖬𝖺𝗂𝗇︎ 𝖼︎𝗈𝗎𝗉𝗅︎𝖾 : 𝗁︎𝗒𝗎𝗇︎𝗅︎𝗂𝗑︎ ′𝖲︎𝗎𝖻︎ 𝖼︎𝗈𝗎𝗉𝗅︎𝖾 : 𝗆︎𝗂𝗇︎𝗌𝗎𝗇︎𝗀︎ ‌
Messiah River by REDneonlight
REDneonlight
  • WpView
    Reads 62,409
  • WpVote
    Votes 15,325
  • WpPart
    Parts 51
"هرگاه دو انسان به همجنسگرایی روی بیاورند، هر دوی آن‌ها باید به کام مرگ کشیده‌شوند، برای گناه بزرگی که انجام داده‌اند!" [کتاب مقدس - لاویان - ۲۰:۱۳] شهرک متوسط‌نشین و گمنامی در گانگ‌وون، یک شب عادی از تعطیلات زمستانه با پیدا شدن جسدهایی توی رودخانه‌ی حاشیه‌ی جاده از آرامش همیشگی‌اش خارج شد. اجساد کودکان ناشناسِ شش تا ده ساله، آرام و بدون درد؛ که با نظم و به‌ترتیب در نقاط مختلف رودخانه فرستاده شده‌اند. [CHANBAEK × KAIHUN] [Crime × Angst]
Cancer by REDneonlight
REDneonlight
  • WpView
    Reads 38,334
  • WpVote
    Votes 9,199
  • WpPart
    Parts 20
"بکهیون... محض رضای خدا. من می‌دونم که از زندگی چه‌چیزی میخوام. اینکه تو رو داشته باشم، خب؟ اما تو... تو نمی‌دونی. نمی‌دونی چه‌چیزی میخوای. از زندگی، من، حتی خودت! بهم میگی ازدواج کنم و بعد بابتش بازخواستم می‌کنی. من رو می‌بوسی و روز بعد میگی که عشقم احمقانه‌ست. ازم میخوای تمومش کنم و بعد شاکی میشی که چرا ازت دوری کردم... داری من رو به جنون می‌رسونی. داری کاری می‌کنی که از دستت خودم رو خلاص کنم، بکهیون!" [CHANBAEK × KAIHUN] [Angst × Slice of life]
Perfect Red by REDneonlight
REDneonlight
  • WpView
    Reads 12,132
  • WpVote
    Votes 3,346
  • WpPart
    Parts 16
"توی ماشینت میشینی و یک لیوان قهوه‌ی سرد به دستت میدن. حکم‌ت رو طوری توی دریا میندازن که لحظه‌ای با خودت فکر نکنی این کوفتی شاید چیز ارزشمندی باشه. مسئولین اسکله هرگز چشم دیدنت رو ندارن. عذاب وجدان به گردنشون چنگ میزنه. چون شاید دو هفته بعد از رفتنت، شایعاتی از شهرک‌ها بهشون میرسه. با هم پچ پچ میکنن؛ اوه، رفیق، فلانی رو یادته؟ همون که موهای کوتاه روشن داشت؟ یک گالن خون شده. یا یک بسته گوشت متحرک شده. این‌ها اسم‌هاییه که میذارن. ما میگیم: منبع. نیروی کار. اون‌ها میگن: گالن خون. بسته‌ی گوشت. و من صادقم، توصیف اون‌ها دقیق‌‌تره. توصیفِ لعنتی اون‌ها حقیقتا خیلی خیلی دقیق‌تره." [CHANBAEK] [Dystopia × Angst] هشدار محتوا: خودآزاری/ توهم/ خون/ حیوان‌آزاری
The Mad Hatter by REDneonlight
REDneonlight
  • WpView
    Reads 20,464
  • WpVote
    Votes 4,916
  • WpPart
    Parts 30
گربه دست راستش را تکان داد و گفت: در این سمت یک کلاهدوز زندگی می‌کند، و در آن سمت یک خرگوش. هرکدام را که ببینی دیوانه‌اند. آلیس گفت: ولی من دلم نمی‌خواهد به سراغ افراد دیوانه بروم. گربه گفت: اوه! شما چاره‌ای ندارید. اینجا همه‌ی ما دیوانه‌ایم. "این فن‌فیکشن ادامه داده نخواهد شد." [CHANBAEK × KAIHUN] [Surreal × Psychological]
Cold coffee by thefelora
thefelora
  • WpView
    Reads 11,807
  • WpVote
    Votes 1,314
  • WpPart
    Parts 27
در آغوشم بگیر و نجاتم بده ، قاتلی به دنبال من است که گاه به گاه در آینه ها میبینمش. این داستان فصل دوم (چای تلخ) bitter tea هست پیشنهاد میکنم حتما فصل اول رو بخونید کاپل فصل دوم :هیونین. چانمین.مینسونگ
Eternal meeting  by Hyunlix_Ir
Hyunlix_Ir
  • WpView
    Reads 51,432
  • WpVote
    Votes 4,796
  • WpPart
    Parts 53
عشق واژه غریبیست برای تعریف احساس من به تو.. تو معبد پرستش بودی و من تنها عبدی که چگونه پرستیدن تو را، بلد بود! "تو دقیقا فرق بین زنده بودن و زندگی کردنم بودی و حالا که کنارم نیستی دیگه نمیدونم دارم چیکار میکنم!" "دوست داشتنت دردناکه، و من عاشق این درد شدم!" . . جوانی از جنس رز سیاه که دلدادگیش برای معشوق را خوب بلد بود.. پیوندی نانوشته بین قلب هایی در دورترین فاصله! مردی که برای تمام عمر جسم و روحش با درد عجین شده بود و این بین در پساتوی خیابان های سرد و خیس خورده پاریس دنبال عشقی گمشده و قدیمی میگشت.. . . . پسرک شرقی ای که تک به تک مویرگ هایش در عوض خون، غم رو پمپاژ میکردن.. قلب از دست رفته اش در پی جستجوی زندگی ای بود که هرگز نصیبش نشد! رویاهای از دست رفته اش، به تلخی قهوه ای فرانسوی در کافه موسیو پیری بود که سال ها به مکان امنش تبدیل شده بود.. آیا در این بین لی فلیکس می توانست عاشقی کردن را به سبک مردش بیاموزد و با آسودگی آن را بیان کند یا در نهایت هوانگ هیونجین در این جاده تاریک و طولانی به تنهایی قدم میزد؟ ~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~~ ~~~~~~~~~~~~ کاپل: هیونلیکس، ویکوک، مینسونگ ژانر: درام روانشناختی -رمانس -تراژدی-مافیا-پلیسی رایتر: هیوما
strangely by hyunlixVodi
hyunlixVodi
  • WpView
    Reads 1,208
  • WpVote
    Votes 102
  • WpPart
    Parts 8
"در این دنیا نمی‌شود به چیزی دلخوش بود" درست میگفت تو این دنیا به هیچ چیز نمی‌توان دلخوش بود، مگه نه زیبای من؟