جونگ کوک یه بچه ی 15 ساله است که طی یه تصمیم احمقانه از باری که به زور فرستاده میشد تا برای مردم برقصه فرار میکنه اون توی سرمای زمستون با لباس نازکی نشسته بود تو خیابون گریه میکرد که با دو تا مرد جذاب ددی طور که یکیشون خودش رو لوسیفر و اون یکی خودش رو فرشته مرگ معرفی میکنه رو به رو میشه حالا چی میشه که کوکیه ما با اون دو تا مرد یه قرار داد ببنده؟ ژانر daddy kink smut vminkook وضعیت : فیک تموم شده

انسان؟ آدم؟ دو ديکته متفاوت اما یک مفهوم عمومی یکسان شاید هم ناهمسان انسان .... همون موجود پی رو غريزه و امیال؟ آدم .... همون نقطه متفکر و متعقل ؟ تو دنیایی که آدم یک کلمه ساده برای بیان اسم موجوداتی دوپائه و انسان و انسانیت دو کلمه برای توصیف ذات این موجوده کیم تهیونگی زندگی می کنه که معانی این دو رو کاملا متفاوت حجی می کنه کیم خودش رو آدم می دونه انسان برای درجات پست تر از این موجود دوپائه _______________________ " شما منو خریدید ؟؟ " " بله خریدم " نفس توی سینه جونگکوک حبس شد به همین راحتی زندگیش به قهقرا رفته بود ؟؟ " پ..پس..م..من از این .. به ..بعد خ..خدمتکار شمام ؟؟" آخرین تیر امیدش رو توی تاریکی پرت کرد " نه " مرد خونسرد روبروش با اون حالت رسمی اما مرموزش عجیب دلهره و ترس به جونش مینداخت " پس من چی هستم ؟؟ " با بغض و دلشکستگی از تمام لحظات زندگیش زمزنه کرد با جلو اومدن مرد و نوازش شدن موهاش ناخواسته سرش رو بالا گرفت " تو...." به صدای عمیق مردی که خریده بودش گوش داد سردی چیزی رو به دور گردنش حس کرد اما موفق به درک موجودیت اون شیء نشد با حس کردن کمی خفگی رنگ از روش پرید صدای کلیک مانندی ازپشت گردنش شنید و با لرزش به نگاه با نفوذ مرد خیره شد " تو حیوون خونگی من هستی " مرد با ارامش توضیح د

(کامل شده) Complete نام فیک:یک شب کاپل:کوکمین ژانر:عاشقانه، رومنس،اسمات،روابط BDSMاونقدر خشن نیست خلاصه:جیمین بعد از کات کردن با دوست پسر سابقش با دوستش به بار میره و اونجا با جونگکوک آشنا میشه و بعد از یه وان نایت میخواد فراموش کنه که جونگکوک به عنوان استاد دانشگاهی که جیمین در اون درس میخونه وارد میشه حالا روابط جیمین و جونگکوک به‌طور طبیعی میگذره؟....

اسم: با من می‌مانی! کاپل: کوکوی مترجم :suz-kh روز های آپ: پنج شنبه ها تاریخ شروع: 1400/10/4 تاریخ پایان: 1401/4/17 خلاصه: تهیونگی که از همه چیز خسته شده و از خوابگاه میزنه بیرون آیا کسی میره دنبالش بگیرده؟؟ ❗این مینی فیک ترجمه است❗ ❗از نویسنده اجازه گرفته شده❗

یک شب تاریک روی پل امگای زیبا جفتشو ملاقات میکنه:) اما انتظار نداشت جفتش ... *** درحالی که نفس های گرمش رو روی لبای وسوسه انگیزش خالی میکرد پرسید -تنهام نمیزاری؟ لحن محکم معشوقه ش باعث شد لرز زیبایی از ستون فقراتش بگذره -قلبمو دزدیدی،گذاشتی تو صندوقچه و حالا که کلیدشو گم کردی اینو میپرسی؟ "𝙲𝚘𝚞𝚙𝚕𝚎 : 𝙺𝚘𝚘𝚔𝚟 "𝙶𝚎𝚗𝚛𝚎 :𝚛𝚘𝚖𝚊𝚗𝚌𝚎'𝚘𝚖𝚐𝚊𝚟𝚎𝚛𝚜'𝙷𝚒𝚜𝚝𝚘𝚛𝚒𝚌𝚊𝚕'𝚜𝚖𝚞𝚝 "𝚆𝚛𝚒𝚝𝚎𝚛 : 𝚔𝚒𝚖 𝚖𝚊𝚛𝚒𝚊 "شرط ووت" وضعیت : در حال اپ... استارت : ۱۴۰۰/۱۱/۱۷ پایان : ؟

(Completed) خاطرات مبهم! خاطراتی که باعث شد پسر بی گناهی مثل جیمین وارد بازیِ ناعادلانه ای بشه . بازیی که فقط مافیایی مثل جانگ کوک برنده میشدن . جیمین فقط میخواست به خواسته اش برسه ، خواسته ای که برای براورده کردنش باید به جانگ کوک نزدیک میشد. نزدیک شدن به جئون جانگ کوک ، رئیس بزرگترین باندِ مافیا یک تصمیم غلط بود ولی تنها راه بود. تنها راهی که جیمین رو به خواسته اش می رسوند تا جیمین بتونه تمام خاطرات لعنتیش رو به سرانجام برسونه. -------------------- جانگ کوک: از پسرای بد خوشم نمیاد. پسرای بد باید تنبیه بشن دقیقا مثل تو که باید تنبیه بشی . بهت هشدار داده بودم پسر خوب و مطیعی باشی. با دست ازادش گونم رو نوازش کرد. +دوست ندارم پسر خوشگلی مثل تورو تنبیه کنم ولی متاسفانه از پسرای بد خوشم نمیاد حتی خوشگلش. ----------------' #1kookmin #1 jikook #1gayfiction #1 mafia #1 fiction #1 iran #2 iran #3fiction

⛓برده تهیونگ بودن گردن کج میخواد و زبون کوتاه! ⛓چیزی که جونگکوک نداره... ---------------------------- - پس شاه دزد تویی! به کاهدون زدی... من هیچی ندارم! + تمام چیزی که میخوام رو به رومه... شاه دزد؟ گوشای من فقط باید کلمه ددی رو از زبون تند و تیزت بشنوه جونگکوک... --------------------------- + وقتی میخوای به یکی بگی خیلی درگیرشی چی میگی؟ جونگکوک نگاهشو از لب های تهیونگ گرفت و با صدای خماری لب زد - میگم نَسَخِتم... ژانر : جنایی / مافیایی / اسمات / رومنس / ددی کینک / درام کاپل : ویکوک / نامجین / یونمین

(مینی فیک) کامل شده✅ +چند بار باید بهت بگم من ارباب تو نیستم _ولی من دوست دارم کوکی رو ارباب صدا بزنم +گاااااد جیمین تمومش کن وگرنه دمتو از جا میکنم اینقدر رو اعصاب نروووو بهت میگم من اربابت نیستم _ولی تو اربابمی ژانر:رومنس_فانتزی_روزمره_عاشقانه_ شایدم کمی اسمات... کاپل:کوکمین

وقتی حسابی درگیر مهمترین پروژه ی دانشگاه شده بود... بعد از چند سال متوجه شد که یه دایی جوان داره که قراره از آمریکا بیاد و پیششون زندگی کنه. فکرشم نمیکرد دلشو ببازه اما... عاشقش شد! 🔺آپ : شنبه ، سشنبه

رئیس مافیا یه پرستار جدید برای تنها دخترش به عمارت میاره... چی میشه اگه این پرستار جذاب و خواستنی هوش از سر این رئیس خشن و جدی بپرونه؟!