mpreg
8 stories
🌸Little bloom 🌸 by moodypuppy1383
moodypuppy1383
  • WpView
    Reads 14,335
  • WpVote
    Votes 2,507
  • WpPart
    Parts 13
زمانی که جیسونگ برای اینکه کراشش رو ببینه مجبورش کرد به مهمونی که اعضای دانشگاه هنر ترتیب داده بودن بیاد ، فکرشم نمیکرد عشق زندگیشو اونجا ببینه ! نمیدونم .ولی تا به خودم اومدم دیدم ازت خوشم میاد وحتی شاید عاشقت شدم ؟ نمیدونم . شاید برات عجیب باشه ... چطور یه نفر میتونه تو این مدت کم عاشق بشه . ولی من تو این مدت کم عاشقت شدم . عاشق نوع حرف زدنت ، عاشق چشمات و نوع نگاه کردنت ، عاشق لمس هات ، عاشق طرز لباس پوشیدنت ، عاشق اینکه موهاتو به بالا مدل میدی ، عاشق مهربونیت ، عاشق اینکه به همه اهمیت میدی . توی این مورد یک کم حسودی میکنم چون تمام توجه تورو برای خودم میخوام . من حتی عاشق طرز راه رفتنت هستم و آره ... انقدر عاشقتم که تو این مدت کم به همه اینا توجه کردم کاپل : چانگجین 💙مینسونگ 💜 ژانر: امگاورس 🌈 امپرگ 👶 فلاف ☁️ اسمات🙈
Ice Castle(Changjin) by chagi1385
chagi1385
  • WpView
    Reads 20,523
  • WpVote
    Votes 3,470
  • WpPart
    Parts 32
Ice Castle توضیحات فیک قصر یخی فیک کامل شده. کاپل های : چانگجین، مینسونگ، چانلیکس ژانر: رمنس، امگاورس، ام پرگ، اسمات، دراما. مقدمه : هیونجین یه دانشجوعه که برای استخدام شدن به عنوان پرستار بچه پرونده اش رو کمی دستکاری میکنه و قبول میشه. وارد یه قصر میشه. قصری که صاحب اون و تک فرزندش روح هاشون در اون یخ زده. اما هیونجین خورشیده و در نهایت یکی پیروز میشه. تاریکی یا خورشید؟ یخ یا ... تاریخ آپ : 1/4/1402 تاریخ پارت تکمیلی: 26/1/1403 اول از همه سلام. چاگی هستم و این اولین فیکم هست که برای اسکیز مینویسم. داستانی که شروع به نوشتنش کردم شاید موضوعش برای کاپل های دیگه زیاد پیدا بشه اما برای چانگجین تا حالا زیاد همچین چیزی ندیدم و فکر می‌کنم این سبک ملایم و قلب ذوب کن همون کلیشه ای باشه که بعضی از چانگجین شیپر ها دوست دارن بخوننش همونطور که خودم دوست داشتم پس شروع به نوشتنش کردم. امیدوارم از این فیک نهایت لذت رو ببرید. و لطفا با ساده ترین کار های ممکن یعنی ووت و کامنت بهم انگیزه بدید برای ادامه ی داستان. چاگی دوستون داره❣️😘
But I'm a boy {Mpreg} [ Persian Translation ] by ff_translation
ff_translation
  • WpView
    Reads 118,052
  • WpVote
    Votes 13,303
  • WpPart
    Parts 28
"تبریک میگم اقای استایلز، شما حامله این!" "اما من پسرم!" "خب درسته... نه، نه از نظر تکنیکی" Written by @throughthedark97
Our Destiny (L.S) by Fff_Writer
Fff_Writer
  • WpView
    Reads 1,169,844
  • WpVote
    Votes 128,320
  • WpPart
    Parts 134
"من اسمش رو گذاشتم.... . . . سرنوشتِ ما..."
Forever And After [L.S|Mpreg] by Tarane28
Tarane28
  • WpView
    Reads 23,657
  • WpVote
    Votes 5,256
  • WpPart
    Parts 24
جایی که لویی توی یه آموزشگاه موسیقی کودکان کار می‌کنه و هری یه تتو آرتیسته که همراه با گربه‌ـ‌ش اولی، یه زندگی آروم و بی سر و صدا داره. به علاوه ی این که هر دوتای اون ها برای تشکیل خانواده و داشتن بچه های کوچولو، یه کم زیادی اشتیاق نشون می‌دن. _______ " فهمیدم عشق یه عکس یادگاری نیست. عشق یه کالای مصرفیه، نه یه چیز پس انداز کردنی‌. نباید عشق رو مثل یه دست لباس که فقط همون اوایل تمیز و قشنگه استفاده کرد. عشق نباید نتیجه ی ترس از تنها موندن باشه؛ نباید بچه ی اضطراب باشه. آخر همه ی اینا فهمیدم که برای من، عشق تویی. واسه ی همینه که می‌خوام تا آخرین قطره ی عشق توی قلبم رو صرف تو کنم. می‌خوام به ساده ترین حالت ممکن دوستت داشته باشم. می‌خوام جوون بمونم تا همراه با تو پیر بشم." 《برشی از متن داستان》 A Larry Stylinson fanfiction⚣︎
SHIT! I'm Pregnant. || L.S AU by iRahax
iRahax
  • WpView
    Reads 37,052
  • WpVote
    Votes 4,763
  • WpPart
    Parts 21
هری استایلز وقتی تاریخ مرگشو از بیمارستان دریافت کرد، کارهایی که قرار بود تو این دو ماه انجام بده رو خیلی وقت پیش مثل لیست نوشته بود. ولی وقتی نوبت به عمل کردنشون رسید، سرنوشتشو کاملا تغییر داد. Tops!Louis Bottom!Harry Larry Stylinson AU Fanfiction
Secrets (larry mpreg)  | Complete by 1DFanFic_iran
1DFanFic_iran
  • WpView
    Reads 20,267
  • WpVote
    Votes 2,692
  • WpPart
    Parts 9
[ C O M P L E T E D ] وقتی لویی نمیدونه هری حاملهست و هری برای بچه نامه مینویسه. © All Right Reserved @heartfullofharry [Persian Translation] Translated by: @IWontBeTheOne
Angry(l.s) by gff1d_
gff1d_
  • WpView
    Reads 88,625
  • WpVote
    Votes 9,648
  • WpPart
    Parts 39
_می دونم اونجایی لو اون زمزمه کرد درحالی که به سمت پسر عصبانی میرفت. _من اینجا بهت نیاز دارم.منو بچه بهت نیاز داریم