-عمو ته تهههه من بستنی میخوامممممم
پسرک با بغض رو به مردی که کنارش ایستاده بود میگه و برای تاثیر گذاریه بیشتر دستاشو رو صورتش میذاره
+چرا گریه میکنی خبببب
کوکی دستاشو دو طرف خودش اویزون میکنه و لبهاشو به طرز کیوتی اویزون میکنه که مرد تحملش تموم میشه و لبای خواستنیه اون موجود کیوتو بین انگشتاش میگیره که چشمای پسرک گرد میشه
+بهت گفته بودم وقتی اینجوری خوردنی میشی تنبیهت میکنم؟؟!
-ت..تنبیه؟ن..نه...نگفته..ب..بودی...
+الان گفتم!
و بدون اینک فرصتی به کوکی بده اون دوتا تیکه گوشت خوش طعمو بین لباش میگیره و با تمام وجود میمکه.....
کاپل:ویکوک
ژانر:فلاف-رومنس-زندگی روزمره-اسمات
یک روز از روزهای آلفا کیم تهیونگ و امگا جئون جونگکوک
قسمتی از وانشات:
"تو نمیخوای یه بوس به من بدی؟ غذای من تویی بچه من اونو میخوام چیکار." از تخسی آلفای پک شدو(سایه) خنده ی بلندی کردم و بینی هامون رو به هم مالیدم.
"وسط حرف زدن امکانش نبود." شونه ای بالا انداختم.
"با تو امکان همه چیز هست لعنتی."
ژانر: عاشقانه، روزمره، طنز، امگاورس
اون یه قاتل بود.
نه یه قاتل معمولی...!
اون قانون ها و معیار های خاصی برای انتخاب شکار هاش داشت!
اولین قانونی که براش حائز اهمیت بود و جایگاه اول رو به خودش اختصاص می داد؛ چیزی نبود جز:
"آدم های معمولی و بچه ها شکار محسوب نمی شن"
دومین معیارش برای کشتن تنها یک کلمه بود.
"پول"
درسته بیشتر قاتل ها برای پول کار می کنند و آدم می کشند اما هیچ کس به گرد پای هیولایی مثل تهیونگ نمی رسه.
کسی اسم واقعی شو نمی دونست!
مشتری هاش اون و به اسم "وی" می شناختند و رقیب هاش به اسم "هیولا"...!
تنها خودش می دونست که اون هیچ وقت قرار نیست به هیولایی تبدیل بشه که فقط دنبال پوله!
پس مشکلی با صدا زدنش با همچین عنوانی نداشت و شاید یه جورایی از این لقب لذت هم می برد.
از کاپل ویکوک و کوکوی وانشات مینویسم
⚠️توجه⚠️
▪اگر سنتون کمتر از ۱۸ ساله و علاقه ای به ژانر اسمات ندارین توصیه میکنم از همین الان نخونیدش▪
نویسنده: Hwang_jiwoo