YetiStone
- Reads 2,924
- Votes 408
- Parts 2
- قرار بود بمیری ولی...
چهارمین بوسه روی زخم گردن خونی پسرک نشست و زمزمه ی مرد کنار گوش تهیونگ شنیده شد.
- ولی انقدر شیرینی که فکر میکنم نگهت میدارم.
اینبار دندان ها با بیرحمی زخم های قبلی رو دریدن و همراه فریادی که بلند کردن خون رو به دهن تشنه ی خوناشام هدایت کردن، چشم های تهیونگ کم کم تار شد، دردی که احساس میکرد به خلسه شیرینی تبدیل شد که اون رو به رؤیا فرو برد.
کاپل: کوکوی
ژانر: هیستوریکال، ومپایر، تخیلی.