HERMAN | هِــرمـان
[کامل شده] [لری] اگر اونی که گم شده تو باشی، من برمیگردم و پیدات میکنم. اما اگر اونی که گم شده من باشم، به خاطرِ من پشتِ سرت رو نگاه میکنی؟
[کامل شده] [لری] اگر اونی که گم شده تو باشی، من برمیگردم و پیدات میکنم. اما اگر اونی که گم شده من باشم، به خاطرِ من پشتِ سرت رو نگاه میکنی؟
(Completed) :"پس واقعا تنهایی؟" :"چطور؟" :"تو دومین نقاشیت گفتی خرگوش نماد عشق و اهمیته و تا آخرین تابلو، من سی و دو تا خرگوش فراری دیدم." نگاهم را سمت دیوار برگرداندم و تعجب کردم که چطور به این موضوع دقت نکرده بودم... درون بیشتر تابلو ها ردپایی از حضور خرگوش بود. حتی پرت ترین نقطه ی تابلو، فضایی برای فراری دادن خ...
[Completed] "لویی نابیناست؛ اون طرفدار واندایرکشن یا درواقع فنِ هری استایلزه، و درست از لحظه ای که اونها همدیگه رو ملاقات میکنند زندگی لویی زیر و رو میشه..." * * * author ( on ao3) : sweetkisses
مي بيني چرخش روزگار را؟ مي بيني؟ مني كه روزي در روياهايم تو را به آغوش مي كشيدم و در واقعيت از دور مي پاييدمت، حالا از آغوشت مي گريزم و در روياهايم به دنبالت مي دَوَم...! و تماشا كن مرا... مني كه عشقت را از دور ديدني مي ديدم و حالا... دريا دريا غرقت شده ام. ميداني، كاش لااقل آن روزها به جاي نقش كردن تصويرت ميان قاب د...
🐈⬛ COMPLETED هری یه پسر شیرینه و شهر جدیدی که بهش نقل مکان میکنه باعث میشه گربهی عزیزش حامله بشه، چند تا کینک مخفی داره، از همسایه بی ادبش منتفره و روحیهی کله شقش اونو به سمت کلی دراما میکشونه. 🐈⬛ SMUT, LOUIS TOP 🐈⬛ PERSIAN TRANSLATION
[Completed] همه چی از یه کراش ساده شروع شد. جایی که هری پسرخالهی خبیثِ لوییه و میخواد بهش کمک کنه تا به کراشش برسه اما چی میشه اگه این وسط به جای رسوندنِ اون دو نفر به هم، خودش عاشق بشه؟! عنوان: کراش. وضعیت: اتمام یافته. ژانر : کمدی، دبیرستانی، عاشقانه، فلاف. ]Cover by: mae_galaxy] 1 in larry
راستش را بخواهی عشق، من هنوز هم امیدوارم حتی شاید امیدوارتر از امید هستم که هنوز هم لبخند میزنم که هنوز در آغوش میگیرم که هنوز وقتی یادت میافتم ناخودآگاه دستم میرود سمت شمارهات مینویسم "دلم برایت تنگ شده." گرچه شاید هیچ وقت جوابی نرسد شاید امیدوار هستم که هنوز لباسهایم نقش گلهای داوودی دارند که هنوز نزدیک بها...
هری ناشنواست و لویی مترجمش میشه all credits to @strongxlarry i just translated the story
" این مرد، مرده " ... هری لطفا اینو بدون، تمام چیزی که تا ابد میخوام تویی. تو و چشمات که بدون تکون دادن زبونت با من حرف میزدین، تو و حرفات که وقتای ناامیدیم همیشه کنارم بودین، تو و صدات که توی شب بیداریام لالاییم میشدین، تو و دستات - که بی شک شاهکار خلقتن - که مرحمی میشدین برای خستگیای جسم و روحم، من تو رو میخوام هری...
آزادی سیاه " بالاتر از سیاهی کجاست لویی؟" " نمی دونم، شاید همین نقطه که ما ایستادیم " خلاصه : داستان تو قرن ۲۰ اتفاق می افته، هری مجبور میشه برای کاری بره به یکی از شهر های آلمان و موقتا تو یکی از هتل ها می مونه که از قضا مدیر اون هتل ... ~ sharing - no smut ~slow update ~slow burn & angst