teakook
6 stories
RED WOLF 2 (Daddy) by taenes_
taenes_
  • WpView
    Reads 101,012
  • WpVote
    Votes 6,523
  • WpPart
    Parts 20
از من به تو نصیحت هیچ وقت عاشق پدر خوانده ات نشو! مخصوصا اگه یکی شبیه کیم تهیونگ باشه... -فصل ٢ ردوولف📔 "پدر"
TROUBLE MAKERS | VKOOK  by itsqzll
itsqzll
  • WpView
    Reads 29,577
  • WpVote
    Votes 4,173
  • WpPart
    Parts 8
"الان تو یه دیلدو پرت کردی سمتم؟" جونگ کوک، پسری که همکلاس تهیونگه، یه دیلدو پرت میکنه سمتش. خب میدونم آشناییشون نرمال نیست. اما الان اونا به خودشون اومدن و دیدن از وقتی باهم آشنا شدن تا الان کلی خرابی به بار اوردن! خب اینم نرمال نیست، چون اونا ویکوکن! {{متوقف شده}} ژانر:مدرسه ای_طنز_اسمات_رمنس Best rankings: #1comedy #1funny #3btsfanfic #3fiction #3fanfic
HEAVEN (+18) by Vantegod_
Vantegod_
  • WpView
    Reads 1,238,746
  • WpVote
    Votes 122,011
  • WpPart
    Parts 57
"بگو مال مني!" "فقط مال توام" Vkook/Yoonmin AU
Devil wears prada || VKook by Nyctowx
Nyctowx
  • WpView
    Reads 161,492
  • WpVote
    Votes 29,301
  • WpPart
    Parts 31
[ شیطان پرادا میپوشد. ] پایان یافته ژانر : رمنس/ انگست / فانتزی / سوپرنچرال / اکشن / حاوی اسمات کاپل : اصلی ؛ تهکوک - فرعی ؛ یونمین "این چرخه‌ی تکراری تا ابد ادامه داره و درمان عشق نافرجامی که هر روز و هر روز بهت یادآوری میشه، دست نیافتنیه! برای همینه که عشق برای ما درست نیست، ما نمیمیریم تهیونگ؛ هزار سال من رو حبس کن و من هزار سال و یک روز دیگه میام و میبوسمت. پس اگه میخوای قیدم رو بزنی باید من رو بکشی." - عشق بین یک شیطانِ پرادا پوش و رییس مافیا بی‌نهایت غیرقابل‌باوره؛ ولی اتفاق افتاده... یا شاید این هم یک بازی دیگه بود؟
Hate You || 𝗩𝗞𝗢𝗢𝗞 by lvkljk
lvkljk
  • WpView
    Reads 46,645
  • WpVote
    Votes 4,602
  • WpPart
    Parts 25
یا جونگ کوک نباید به یه پلیس دل می‌بست یا تهیونگ نباید به یه پسر بچه انقد عشق می‌ورزید.. حالا پنج سال گذشته بود و اون دو دوباره باهم روبرو شدن، چه چیزی در انتظارشون بود؟ • 𝗡𝗲𝗠𝗲 || 𝙃𝙖𝙏𝙚 𝙔𝙤𝙐 • 𝗚𝗲𝗡𝗿𝗘 || 𝙍𝙤𝙈𝙖𝙣𝘾𝙚✫𝙎𝙢𝙪𝙏 ✫ • 𝗖𝗼𝗨𝗽𝗹𝗘 || 𝙑𝙆𝙊𝙤𝙠 • 𝗪𝗿 || Nia آپ: پنجشنبه
 Mr.james _ اقای جیمز  by loran_impo
loran_impo
  • WpView
    Reads 73,787
  • WpVote
    Votes 9,537
  • WpPart
    Parts 21
وقتی که جیمین با خنده گفت: هه هه فرض کن تهیونگ! حامله باشی! وقتی که خودش هم خندید بلند... وبعد...اون خندها کم کم محو شد! نه! نه! نه! _جیمین... فکر کنم اینبار واقعا بدبخت شدیم! ❌تمام شده❌ __________________________