_قلاده_ تو مال من میشی.. مهم نیست خودت چی میخوای تنها چیزی که مهمه اینه که تو متعلق به منی و چاره ای جز پذیرفتن من نداری.. من تو رو مال خودم میکنم حتی اگه لازم باشه نابودت میکنم و از اول همون طور که بخوام می سازمت.. حتی اگه مجبور بشم بهت قلاده می‌بندم... این دنیا خالیه و تنها ساکنش برای تو منم.. _کامل شده 🌱

همه چی از یه کلبه شروع شد.. چقدر گذشته؟...یک ماه؟!...انگار سالهاست که باهمیم.. کی فکرشو میکرد از یه طوفان ساده به اینجا برسیم؟.. کی فکرشو میکرد یه زندگی کامل طول بکشه تا دوباره عاشقت بشم؟! ولی این بار...بهت قول میدم..مهم نیست چند بار..هر دفعه که متولد بشم پیدات میکنم و یه کاری میکنم بازم عاشقم بشی.. حتی اگه درگیر یه نفرین بشیم.. نفرین برف ها... ❄️

خب این داستان در مورد باکوگوئه که پدر مادرشو از دست داده و افسردگی شدیدی گرفته....ولی در راه خونه یه خرگوش کوچولو کنار خیابون میبینه.خرگوش.....سبز؟؟؟؟ از اونجاست که داستان شروع میشه.....

وان شات شیپ میدوریا و باکوگو:)💥

میدوریا دانش اموزش 17 ساله ای که بخاطر جثه ریزش همیشه تو مدرسه مورد آزار و اذیت و قلدری باکوگو وهم کلاسی هاش قرار میگیره.چی میشه اگه یهو باکوگو حس کنه عاشق این پسره ؟؟ دوستان این داستان یه خورده کلیشه ای و کار اول من هست پس اگه دوست ندارید و ادم ایراد گیری هستید لطفا وقتتون رو تلف نکنید. ɢᴇɴʀᴇ:ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ,ᴅʀᴀᴍᴀ,ʜɪɢʜ ꜱᴄʜᴏᴏʟ ᴄᴏᴜᴘʟᴇ:ʙᴀᴋᴜᴅᴇᴋᴜ

نام :‌ Icey Whiskey / ویسکی یخی نویسنده : fujivara خلاصه : چی میشد اگه...رویای منم واقعی میشد؟ انگشتان لرزانش ،‌ دور تار موهای سبزش پیچیده شد و حریصانه آنها را تاب میداد . سرمای انگشتانش ، خبر ازاضطرابی میداد که تمام وجودش را فراگرفته بود . نگاهش رو به پایین ،‌ و در فکر بود . از چه زمان متوجه گذر زمان و وقوع اتفاقات اطرافش نشده...از چه زمان... هنگامی که برای هیچکدام از سوالاتش پاسخی پیدا نکرد ،‌تابی به کلت طلایی رنگش داد و...

داستان از جایی شروع میشه که ایزوکو تصمیم میگیره به پیشنهاد باکوگو عمل کنه و...... کار اولمه و شاید زیاد خوب نباشه ولی امید وارم خوشتون بیاد^^💕 ژانر:دارام،عاشقانه

Bakugo x villain deku

°•My hero academia •Smut •oneShot •Yaoi •Todobaku •Tododeku •Bakudeku •Shinkami •Kiribaku •and other °•Snow

من مثل یه گیاه بودم که برای مدت طولانی از نور محروم بود.. و وقتی بهم تابیده شد..دیگه نمیدونستم باید چیکار کنم.. اون همون کسی بود که همیشه میخواستم.. همون چیزی بود که نیاز داشتم و من.. قبل از اینکه خودم بفهمم عاشقش شده بودم.. دست آخر، من همون چیزی شدم که ازم خواسته بود.. تبدیل به همونی شدم که نیاز داشت چون _شیطان مجبورم کرد انجامش بدم_