Puɴιsнмᴇɴт Dᴀʏ
📓 Couᴘʟᴇ: Kooκv, Yooɴмιɴ 🎬 Gᴇɴʀᴇ: Oмᴇԍᴀvᴇʀs, Hᴀʀsн, Sмuт مرا به پای چوب دار بردند؛ بیآنکه بدانند "روز جزا" نزدیک است. ❌تا اطلاع ثانوی متوقف شده Writen by: Min_Melonia
📓 Couᴘʟᴇ: Kooκv, Yooɴмιɴ 🎬 Gᴇɴʀᴇ: Oмᴇԍᴀvᴇʀs, Hᴀʀsн, Sмuт مرا به پای چوب دار بردند؛ بیآنکه بدانند "روز جزا" نزدیک است. ❌تا اطلاع ثانوی متوقف شده Writen by: Min_Melonia
Lilly just left Los Angeles to New York City, just got enrolled JHS Jefferson high school. Not knowing trouble is there. Is she going to enjoy her stay in the school? Is she going to fit in with the kind of people she would meet? Read more to find out🤗
خلاصه: تهیونگ فقط یه روح بیگناه بود که اتفاقی دشمن هزارسالهی ارواح رو از زندان نجات داد؛ ولی این واقعا یه اتفاق بود؟ کاپل اصلی: کوکوی کاپل فرعی:نامجین، یونمین ژانر: انگست، عاشقانه، اسمات، دارک، رازآلود، فانتزی، امپرگ نویسنده: نیاز
|•در حال آپ•| |•هر پنجشنبه شب•| ″من تلاشم و کردم تا زندگی شادی داشته باشم،حتی از خونه هم جدا شدم و مستقل شدم،کسی و پیدا کردم که دوستش داشته باشم و دوستم داشته باشه،نترس و شجاع شده بودم اما همهش موقتی بود.مثل یه رویای شیرین کوتاه.وقتی بیدار شدم دیدم همه چیز از بین رفته و نمیتونم هیچ کاری کنم. طولی نکشید که همهش و از...
name: citizen/همشهری genre:fantasy,routine writer: s.r start:2024/1/22 'همشهری یعنی ممکنه داستان ما مثل داستان های کلیشه ای بشه؟' 'خوب ممکنه ولی تا منظورت از کلیشه چی باشه ' 'اینکه یهو یه مشکلی برای یکیمون پیش بیاد و دیگه همدیگه رو نبینیم' 'شاید بشه...چون به هر حال اتفاقه دیگه ممکنه بیوفته ولی...بیا بهش فکر نکنیم' (ای...
🔬اگر چند نسخه ازت شبیه سازی بشه، کدوم یکی از شما واقعیه؟! رمان BL با ژانر علمی تخیلی ، رابطه ی پیچیده ۳ دوست از کودکی را نشان میدهد که تحت نظر محققی دیوانه از راز و رمز های تاریک ازمایشگاه کلون سازی وی پرده بر میدارند... 🧬Nile Winchester 🧬Evan Osborne 🧬darwin oppenheimer * به خاطر کتاب های دیگه، مجبورم بین پارت ها...
یک رمان ایرانی تینیجری که آشنایی تصادفی و هیجان انگیز آرین و مهراس از دو دنیای متفاوت رو نشون میده... 😊 ❌️قلم داستان فانه و هنوز ویرایش نشده❌️ * یه مدت مجبورم بین پارت ها وقفه بندازم تا بقیه داستان ها رو سر سامون بدم ولی از حمایتتون خیلی خوشحال میشم❤️🥹 ●کانال تلگرامم رو هم میتونید از طریق این ایدی دنبال کنید:❤️❤️ @...
|در حال آپ| اگر بتونی یک صفحه از گذشته ات رو تغییر بدی... اون کدوم قسمت از زندگیته؟✨️ رادمهر، روانشناس افسرده یک مدرسه پسرانه، درگیر توهمات خود است و تلاش میکند تا دانشآموز گمشدهای را پیدا کند، غافل از اینکه این جستجو او را به واقعیتهای پیچیدهتری خواهد کشاند... لایتر، مجموعهای از تلاشهای بیپایان برای جبران اشت...
|در حال آپ| اِلودی، نیمهخدایی که به خاطر ماموریت زمینی به شکل انسان متولد میشود، سالها طول میکشد تا همکارش را پیدا کند. زیرا او در جسم اشتباهی به دنیا آمده است و برای جبران این اشتباه، آنها باید به دنبال بدنی فاقد روح بگردند... ❌️توضیحات تکمیلی❌️ اِلودی داستان عاشقانه یکی از کاپل های فرعی رمان لایتر میباشد که برا...
تهیونگ، امگاییه که تو یه خانواده ی متعصب به دنیا اومده یه روز که داره از مدرسه بر میگرده مزاحمتی براش ایجاد میشه و بعد از اون به خاطر حرفایی که پشتش میزنن به انتخاب خانوادش با سوجون آلفایی از یک خانواده ی اصیل ازدواج میکنه ولی بعد از چند سال به خاطر بچه دار نشدنش از سوجون جدا میشه و برای گذران زندگیش توی یک مهدکودک مش...
خلاصهی وانشات: توریا؛ نه خواب و نه بیدار! اما شنونده و بینندهی اتفاقها. حالتی که مرد چهلوهفتساله داشت، بعد از اقراری که از سوی پسرش شنید. قسمتی از متن وانشات: "تو چنان لطافتی داشتی که حتی از گونهی گلبرگها، بعید بود عزیزم. چطور میتونستم بهسادگی، زیر آوارهای پرورشگاه، تنهات بگذارم؟ نجاتت دادم تا پارهای از وج...
[ completed ] هشــــدار 🔞 تهیونگ مامور مخفی ویژه اینترپل... ندونسته وارد منطقه مافیا جئون میشه و طی اتفاقاتی شخصی رو ملاقات میکنه که از قضا قاتل پدرش هم هست اما هویت واقعیش رو نمیشناسه... مافیا جئون جونگ کوک!!! چی میشه که اگه مافیا جئون که وارث قوی ترین امپراطوری مافیایی سئول هست... متوجه دشمنی دیرینه اش با تهیونگ...
|کامل شده| جونگکوک، مرد خشنیه که تمام طول زندگیش فقط توی خطر بوده اما چی میشه اگه یه پسر ظریف که دقیقا نقطه مقابل زندگیه پر از خطرشه یهو سرو کلش پیدا بشه؟ "-وقتی گفتم مال منی شوخی نکردم آبی! +ولی مال تو بودن ترسناکه! -بهتره بهش عادت کنی!" 𝐍𝐚𝐦𝐞: 𝐏𝐮𝐩𝐩𝐞𝐭𝐞𝐞𝐫 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞:𝐟𝐚𝐤𝐞 𝐜𝐡𝐚𝐭,𝐟𝐥𝐮𝐟,𝐬𝐦𝐮𝐭,𝐫𝐨...
➳ Nicolay تمامشده. ✔️ تهیونگی که عاشق سفرکردنه، بالأخره شرایط سفر به کشور مورد علاقهاش رو پیدا کرده و قراره چند روز دیگه پرواز کنه؛ درحالی که فرماندهی ارتش روسیه همون موقع داره خودش رو برای حمله به اوکراین آماده میکنه... کاپل: کوکوی ژانر: عاشقانه، درام، انگست، اس.مات، جنگ
-کوکوی>>کاپل اصلی _یونمین>>ساید کاپل _نامجین>>ساید کاپل _حضور افتخاری جی هوپ ژانر=فانتزی_فان_اسمات_امپرگ_ماجراجویی_ مجیک_فلاف..... ادیتور و سازنده عکس کاور بوک:crystala1234
... باید زمین بخوری تا بتونی بلند شی تا قدر داشته هاتو بدونی قدرتو ندونستم به هم میرسیم خیلی زود همو میبینیم.. #kookv #namjin #yunmin
ꜱʜɪᴍᴍᴇʀ جئون جونگکوک الفایه خون خالصی که هیچ وقت فکر نمیکرد مجبور به قرار با امگایه گیلاسیی بشه که بعد ها قراره بهش دل ببازه و خب.. ایا تهیونگ اون امگایه گیلاسی... واقعا اون چیزیه که همه میبینن ؟ ________ _ داری چی میخونی پسرک گیلاسیم؟ + فقط یه جناییه.. _ واو چقدر جذاب داستانش چیه تهیونگ به چشمای سیاه جونگ کوک زل ز...
ژانر:romens -smat_schoolife_fantasry_vampire_werewolf mprg_happy end......... کاپل ها:کوکوی,هونهان,سیکرت ..... با همکاری نینوی عزیزم...»nino8278
«چشمان تو» تو هیچ نقطه ضعفی نداشتی.... من داشتم من عاشق بودم ژانر: درام،هیجانی، اندکی غمگین، اسمات، عاشقانه کاپل: کوکوی (تهیونگ عاشق پسری با چشمهایی به رنگ شب طوفانی میشه و بدون اینکه از حقیقت پنهان در وجود اون پسر خبر داشته باشه با عشق بچگانش سعی میکنه که به دستش بیاره... و وقتی وارد زندگی اون پسر میشه با تاریکی ع...
[Completed] ♡نام فیک : Home (خونه) ♡ژانر : رومنس،زندگیروزمره،اسمات ♡نویسنده : Feranki7 خلاصه: تهیونگ از طرف پدرش مجبور به حمل مواد مخدر میشه و توی یکی از دردمندترین روزهاش با جونگکوک، دانشجوی موسیقی مواجه میشه... ~~~~
"میدونی با این مدل مردنت ریدی؟" "ببخشید ولی من شما رو میشناسم؟" "بیا یه لیست از ارزوهای قبل مرگمون درست کنیم" "صبرکن چی؟" _________ وقتی که یه مرد مبتلا به سرطان معده که فقط میخواد زندگی خودش رو تموم کنه، با یه مرد مبتلا به سرطان خون که میخواد بدون پشیمونی ریق رحمت رو سربکشه آشنا میشه. Genre: comedy ,romance, smut...
[بچه ی من معجزه است || My baby is a miracle]✨ |COMPLETE| تهیونگ و جونگکوک چندسالیه که ازدواج کردن و زندگی فوقالعاده عاشقانه ای دارن اما وقتی تهیونگ متوجه ی علاقه ی بی حد و مرز همسر عزیزش به بچه ها میشه میتونه دست رو دست بزاره تا زندگیشون از هم بپاشه؟! بچهی من معجزهست کاپل:کوکوی،یونمین ژانر:رمنس، امپرگ، فانتزی، اسما...
𝙁𝙖𝙣𝙩𝙖𝙨𝙮 - 𝙎𝙘𝙝𝙤𝙤𝙡 𝙇𝙞𝙛𝙚 - 𝘼𝙣𝙜𝙨𝙩 𝗞𝗢𝗢𝗞𝗩 زیباترین مخلوق خدا درخواست انسان شدن کرد و برای تبدیل شدن به یک انسان باید نود و نه روز هویت اصلیش رو مخفی نگه میداشت. نباید بیشتر از سه نفر از ماهیتش با خبر میشدن اما درست در روز اولی که بین انسان بود، یک نفر رازش رو فهمید و مجبور شد باهاش یک پیوند ببن...
اگر عاشق فیکشن امگاورس و سلطنتی هستید این فیکشن مخصوص شماست ☕🤍 بخشی از داستان : برخی از الفا ها همراه امگا میرقصیدن و برخی جدی و اخم آلود اطراف را نگاه میکردن تا از امنیت اطمینان حاصل کنند با نمایان شدن مو طلایی سکوت شد و همه با شگفتی به مو طلایی خیره شدن و تحسینش میکردند اما نگاه مو طلایی روی یک نفر ثابت مان...
- میشه یه ویولن بهم بدین؟ - چی میگی؟ داری میمیری و ویولن میخوای؟ - چون دارم میمیرم ویولن میخوام. ****** - بهت گفتم اوپا صداش نکن - من گی ام. نگران خودت باش جناب جئون! ****** - انگار خیلی دلت برام تنگ شده بود. - میدونی از این زبون خوشم نمیاد برای همین استفادش میکنی؟ - درست مثل تو منم عاشق چیزایی ام که تو ازشون بدت میا...
آن سوی دریا.... 🌊 جئون جانگکوک تاجر صادرات غذاهای دریایی بعد از مشکلات ریوی برای استراحت به یک جزیره به مدت ۶ ماه سفر میکند تو اون جزیره با چیزی.... 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆:𝑲𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝒄𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆:𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏-𝒀𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆:𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆-𝑺𝒎𝒖𝒕-𝑴𝒑𝒓𝒆𝒈 𝑺𝒕𝒂𝒕𝒖𝒔:𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅 𝑩𝒚:𝑺_𝑻𝑨𝑬�...
عشق زوری 🍸 زوج ها: کوکوی یونمین ژانر: تخیلی گرگینه ای امپرگ رمنس _ چاره ای نداری ته ...... پادشاه تو رو میخواد .... درسته جفت تو نیست ولی از تو دست نمیکشه سرنوشت مزخرف بود جفت مقدر شده فقط یه دستور بود اما جونگ کوک میخواست به حرف قلبش گوش کنه میخواست به سمت کسی بره که عاشقشه
[Completed] "خیره به چشمای تخس تهیونگ که با اون خط چشم گربه ای انگار داشتند براش چاقوکشی می کردند عصبی لب زد: - این ازدواج اندازه مدارک مالکیتی که ازت دارم واقعیه کوچولو... اینچ به اینچت مال منه! سرشو نزدیک تر برد و درحالی که لب هاش موقع حرف زدن تقریبا لب های تهیونگ رو لمس می کردند غرید: - و این یعنی دست از پا خطا کن...
[Completed] جونگ کوک تمام عمرش دنبال جفتش می گشت ولی هیچ وقت انتظارشو نداشت وقتی پشت چراغ قرمز داخل ولووی قرمزش نشسته اون امگای لعنتی با کت و شلوار سفید عروسیش توی ماشین بپره و داد بزنه "گاز بده!" ______________ -[با فکی قفل شده به چشم های معذب پسر کوچیک تر خیره شد. - گذاشتی... مارکت کنه...؟ شمرده شمرده و با صدای سردی...