the favs:(
23 stories
MANCHESTER RIVALRY | VKOOK ✓ by 666fairytales
666fairytales
  • WpView
    Reads 116,316
  • WpVote
    Votes 15,153
  • WpPart
    Parts 34
در دهه ۱۹۲۰ میلادی دو تا از بهترین مردهای مجرد شهر منچستر خواستگار یک دختر اشراف زاده بودن. دختری بسیار زیبا و جوان. جئون جونگکوک و کیم تهیونگ از اولین باری که همدیگه رو دیدن، میدونستن که قراره رقیب هم باشن و تلاش کنن تا قلب دوشیزه رو به دست بیارن. یا حداقل اینطور فکر میکردن. اما خیلی زود احساساتی که نسبت به دوشیزه جوان داشتن تبدیل به احساساتی نسبت به همدیگه شد؛ درست مثل گلهایی که توی ماه آوریل شکوفه میزنن‌. [ترجمه فارسی] © bhyuntaee
+17 more
A Catastrophic Mania (Persian) by Honora_D_S
Honora_D_S
  • WpView
    Reads 4,300
  • WpVote
    Votes 787
  • WpPart
    Parts 41
بعضی وقت‌ها غیرممکن‌ها ممکن میشن و زندگی‌های خاکستری رو رنگارنگ میکنن، یا زندگی‌های رنگارنگ رو خاکستری... بعضی وقت‌ها یه آدم عاشق حاضره برای رسیدن به عشقش تمام دنیا رو قربانی کنه، یا با تمام دنیا بجنگه... بعضی وقت‌ها دقیقا همون لحظه‌ای که هیچ امیدی باقی نمونده ورق طوری برمیگرده که انتظارش رو نداشتی... بعضی وقت‌ها عاشقی میتونه اتفاقات ناگواری رو رقم بزنه، و این دقیقا همون شیدایی فاجعه آمیزه... ◇ ~~~ ◇ داستانِ باز شدن گره‌ها و درهم پیچیدگی‌های عشق‌هایی که همه چیز رو بهم ریختن و تا مرز نابودی کشوندن. پر از بالا و پایین، پر از اشک‌ و لبخند، پر از شکست و پیروزی... ◇ ~~~ ◇ ژانر: رومنس، تخیلی، ماجراجویی
Gone Away (hyunin). by wendygreenplace
wendygreenplace
  • WpView
    Reads 2,590
  • WpVote
    Votes 484
  • WpPart
    Parts 6
شاید یه روزی کنارم نباشی، اما از اینکه بخش مهمی از زندگیم بودی خوشحالم و ازت ممنونم. ~ romance, angst, mini fic
Carrot Jam [ VK OneShot ] by Veritas_98
Veritas_98
  • WpView
    Reads 4,923
  • WpVote
    Votes 613
  • WpPart
    Parts 1
+ عادتش نده به مربا جونگکوک! - منو دخترم دلمون میخواد مربا بخوریم تو دخالت نکن کله هویجی! | مربای هویج 🥕 | کاپل: ویکوک / کوکوی وضعیت: وان شات
Black Hole🕳️ by Veritas_98
Veritas_98
  • WpView
    Reads 238,684
  • WpVote
    Votes 25,443
  • WpPart
    Parts 62
بلک هول 🪐 سرگذشت مرگ بی صدای یک ستاره، تبدیل شدن به سیاهچاله ست. برای سرپرست موفق ترین نشریه ستاره شناسی که سال ها پشت نقاب استیگما زندگی کرد، یک لمس کوتاه از نگاه بی ستاره‌ی سردبیر جدید و جوانش که با اسم جئون جانگکوک وارد زندگیش شد کافی بود تا برای نشون دادن کیم تهیونگِ وجودش به کل دنیا تلاش کنه! قسمتی از متن: "امیدوار بودم جایی ببینمت که تعریفی از زمان و مکان نباشه.. به هیچ تعریفی محدود نباشیم.. به هیچ دنیایی تعلق نداشته باشیم.. دوست داشتم جایی دستاتو بگیرم که سرد نباشه.. جایی که گرمای دستت تا آخر عمر بین دستام بمونه.. وقتی گفتی چشمام سیاهچاله دارن، خندیدم و هیجان زده شدم.. من دلم میخواست تورو توی سیاهچاله داشته باشم.. که نترسم از زود بودن یا دیر شدن.. که نترسم از آدمای اطراف.." °کاپل: کوکوی °ژانر: روزمره، انگست، رمنس، اسمات °وضعیت: به اتمام رسیده ⛔ بوک بلک هول متاسفانه به دلیل پاک شدن اکانت کوکی فمیلی از دسترس خارج شده بود و الان مجدد در این بوک آپ شده.
surrounded by Evil by drk_angel_
drk_angel_
  • WpView
    Reads 30,268
  • WpVote
    Votes 3,139
  • WpPart
    Parts 44
همه چیز عادی بود ولی مشکل اینه که بود تا وقتی که یکی اشتباه نمیکرد... کاش میشد زمانو به عقب برگردوند نه برای اینکه جلوی بعضی چیزارو گرفت برای اینکه دوباره بعضی چیزارو حس کرد -مهم نیست اگه چیزی به یاد نیاره یا حتی عشقش به من خاموش بشه همین که هنوز قلبش میزنه و نفس میکشه برام کافیه... ژانر= تخیلی، رمنس، انگست، اکشن شخصیت های اصلی= تهیونگ، چانیول، سهون، یونا، سوجین، جونگ کوک تایم اپ= تکمیل شده♡
Van Gogh was his god! • [Completed] by amaraaa_7
amaraaa_7
  • WpView
    Reads 93,751
  • WpVote
    Votes 15,581
  • WpPart
    Parts 45
•Name: Van Gogh was his god! •Couple: Vkook •Sub couple: Hopemin •Writer: Amara •Genre: Romance, Angst, smut •Channel: @papacita01 ~•Teaser: _چرا هیچ وقت از ته دلت نمیخندی؟ از اون لبخند‌هایی که به چشمات میرسن و برق خوشحالی رو توشون روشن میکنن! سرش رو تکون داد و از پنجره به زمستونی که سفره‌ی سفیدی و غم‌هاش رو روی سر شهر پهن کرده بود، خیره شد: _من تفاله‌های باقی مونده از تنهایی‌های یک نقاش دیوانه‌م... حاصل مرگ بی‌رحمانه‌ش توی تنهایی... چطور میتونم بخندم یا اشک بریزم وقتی فراموش کردم که چطوری باید زندگی کنم؟ من همه چیز رو فراموش کردم، دوست داشتن رو، فکر کردن، نقاشی کردن و حتی فریاد زدن... خیلی وقته مردم... مرده‌ها که لبخند نمیزنن!
Lips on your skin|Kookv by nasi_lynx
nasi_lynx
  • WpView
    Reads 441,277
  • WpVote
    Votes 48,666
  • WpPart
    Parts 33
[] Completed [] •• - " من مجانی برات مسابقه نمیدم کیم تهیونگ! باید در ازای بدهکاریای تو به اون هیوک عوضی یه چیزی هم نصیب خودم بشه ، درست نمیگم؟!" - "من...من چیزی ندارم که بهت بدم جانگکوک..." - " اشتباه نکن! تو خودتو داری! " •• Kookv 🔞 •• - " میخوای بگی که همه عمرت رو توی یه گاراژ گذرونده بودی؟! " - " یونگی هیونگ...حالا ازم متنفر شدی؟! " - " متنفر؟! اونم بخاطر اینکه بابای روانیت کل زندگیت تو رو زندانی کرده بود؟! تو یه احمقی جیمینا! " •• Yoonmin 🔞 ~ تایپ فن‌فیک : INTP •° این فیک خودمه و به هیچ عنوان حق ندارید جای دیگه بذاریدش! °•
No camera, yes love by _iamanita_
_iamanita_
  • WpView
    Reads 81,851
  • WpVote
    Votes 14,047
  • WpPart
    Parts 39
خلاصه: دوست خوب خانواده‌ی دومه؛ اصلا دوست خوب یه واجبه واسه زندگی هرکسی ولی... وقتی بهترین دوستت تبدیل بشه به عشقت... یه دردسر بزرگه! شنیدی می‌گن عشق مخفیانه یه مزه‌ی دیگه داره؟ ولی به نظر اونا عشقی که مخفی نبود و باید مخفی نگه داشته می‌شد از اون نوعش بود که نباید امتحان کنی... عشق به هم‌جنس؟! قطعا باید ازش دوری کرد! گناه... هنجارشکنی... ممنوعه... هرچی! اونا فقط می‌خواستن دیگه تا ابد هیچ دوربینی نباشه و یه بله‌ی بزرگ بگن به عشقی که داشت در خونه‌ی قلبشون رو از جا در می‌آورد... 🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺 *من زیاد تو شروع خوب نیستم پس خواهشا با همون پارتای اول قضاوت نکنید و یکم بیشتر بخونید و به داستان این شانسو بدید که خودشو بهتون نشون بده، از پارت پنج شیش داستان اصلی شروع می‌شه❤️* * این فیک ریل لایفه! تاریخ‌ها و وقایع گفته شده و هشتاد درصد دیالوگ‌ها واقعی هستن و فقط اتفاقات پشت دوربین زاده‌ی ذهن نویسنده است* * واسه هر پست این فیک زمان زیادی صرف شده تا حدالامکان با رعایت تمام جزئیات واقعی، موقع خوندن فیک بتونید بهتر باهاش ارتباط برقرار کنید؛ خواهشا کسی کپی نکنه!! * *رده‌ی سنی +۱۸ سال رو رعایت کنید* 💜کاپل اصلی: تهکوک💜
Blind Guy [Vkook|Yoonmin] by kimsevil
kimsevil
  • WpView
    Reads 117,603
  • WpVote
    Votes 22,246
  • WpPart
    Parts 23
‌‌‌๛ ғᴀɴ ғɪᴄ 「 Blind Guy 」 • پسر کور Complete • کاپلی° • ژانر : عاشقانه | روزمره [-اگر یک روز بگم که من اون مردی که فکر میکنی نیستم... اگر بگم یک هیولای زشتم...چیکار میکنی؟ پسر خنده ی قشنگش رو دوباره نشونم داد. -ماسک لعنتیت رو از روی صورتت پایین میکشم و بهت ثابت میکنم: هیولاها وجود ندارن...] 💎°آیدی تلگرام و واتپد نویسنده: @kimsevil