thebellona's Reading List
6 stories
••✴️Stigma✴️•• by SilverBunny6104
SilverBunny6104
  • WpView
    Reads 1,541,807
  • WpVote
    Votes 227,804
  • WpPart
    Parts 171
بکهیون یه پرستار ساده و خوش قلبه که یه روز موقع برگشتن از سرکارش توی کوچه چانیول رو در حالی که چاقو خورده و وضعیتش خیلی بده پیدا میکنه. بکهیون به درخواست اون پسر که بهش میگه به پلیس زنگ نزنه اون رو به خونه اش میاره و با وجود تمام اخلاق های بد چانیول ازش مراقبت میکنه... اما یه روز چانیول بی خبر میذاره و میره و بکهیون باور داره که محاله دوباره با اون پسر بداخلاق روبرو بشه... اگرچه که پدر چانیول اقای جئون که یکی از کارخونه دارهای برجسته کره اس از چانیول میخواد که به شخصی نزدیک بشه و باهاش طرح دوستی بریزه اما نمیگه چرا... و اون شخص بکهیونه... زندگی و سرنوشت دوباره مقابل هم قرارشون میده اما معلوم نیست قراره اخرش این رابطه عجیب به کجا برسه... 💢 ☠️فیکشن : استیگما #stigma ☠️کاپل ها: چانبک-ویکوک. هونهان ☠️ژانر: رمنس. جنایی . درام ☠️محدودیت سنی: 18+NC ☠️نویسنده : #SilverBunny 🐰🌿
𝗐𝖺𝗋𝗆 𝗐𝗂𝗇𝗍𝖾𝗋 . by kumonia
kumonia
  • WpView
    Reads 32,951
  • WpVote
    Votes 2,534
  • WpPart
    Parts 21
𝗁𝗒𝗎𝗇𝗅𝗂𝗑 - عشق مثل ستاره‌‌هایِ کوچک روی بینی و زیر پلک فلیکس متولد شده بود تا ابدش رو متعلق به خودش بکنه، اون ها داغ بودند و سوزناک و هیونجین بی پروا به سمتشون اوج می‌گرفت، اما حواسش نبود که ستاره‌ها مریض شده بودند. " میتونی لمسم کنی؟ اونا میگن لمس کشنده‌یِ تو تنها راه درمان ستاره‌های بیمار منه. " ‌‌‌ - - - - psychological. romance . angst . drama . smut .
𝗜𝗻𝗳𝗲𝗹𝗶𝗰𝗶𝘁𝗼𝘂𝘀 𝗦𝘁𝗮𝗿𝘁  by Magi_know
Magi_know
  • WpView
    Reads 6,193
  • WpVote
    Votes 940
  • WpPart
    Parts 15
[ongoing] داستان از اون جایی شروع میشه که پارک جی ، سال آخری محبوب دبیرستان جذب سال دومی و هوبه ی خودش میشه . یانگ جونگوونی که به تازگی دوست صمیمیش رو از دست داده ! کاپل : جیوون ، سونسون ژانر : انگست ، رومنس ، مدرسه ای ، جنایی ، اسمات ، معمایی
𝑷𝒊𝒂𝒏𝒐 𝒐𝒇 𝒍𝒊𝒇𝒆 by liiayano
liiayano
  • WpView
    Reads 62,456
  • WpVote
    Votes 7,002
  • WpPart
    Parts 42
~پیانوی زندگی~ Couple: Hyunlix, changlix,minsung Genre:Romance,drama,Angst,school life داستان حول زندگی لی فلیکس، احساسات و افکار اون میچرخه...نوجوون ۱۸ ساله ای که توی کافه مون لایتِ عزیزش زندگی میکنه و هرروز برای در و دیوار از احساسات بی پایانش به هوانگ هیونجین، همکلاسی جذابش میگه...ولی ایا همه درد و رنج زندگی فلیکس از نبودن هیونجین نشات میگیره؟یا شاید بودنش نیازه تا بتونه اون درد ها رو نادیده بگیره؟ایا فلیکس تنها کسیه که داره درد میکشه؟این درد قراره چطوری به پایان برسه؟ ~عشق یه طرفه وقتی سخت تر میشه که میدونی یکی دیگه رو دوست داره و اونجاست که حس میکنی کافی نیستی...اونجاست که تحملش خیلی سخت تر میشه...اونجاست که واقعا درد داره و قلبت فشرده میشه ~شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر . . . شخصیت من چیزیه که من هستم. اما برخورد من بستگی داره به اینکه تو کی هستی...جوابتو گرفتی؟ ~فکر میکنی ایجاد کردن زخم های جدید کمک میکنه زخم های کهنت رو فراموش کنی؟ ~فکر میکردی ازش خلاص شدی،فکر میکردی تموم شده،فکر میکردی دفنش کردی،فکر میکردی ریشه کن شده...ولی هیچ وقت از بین نرفت...همیشه اونجا بود...و تو خودتو گول زدی و چشماتو بستی و فکر کردی که اگه نادیده بگیریش از بین میره...تو فقط من بدبختو وارد بازی کثیف بین مغز و قلبت کردی فلیکس‌!