moneli_vk
- Reads 75,889
- Votes 7,751
- Parts 29
فرار از مراسم ازدواج اجباریاش، چیزی بود که مدتها براش برنامه داشت؛ اما جایی همهچیز پیچیده شد که در حین فرار، با جفتش روبهرو میشه؛ جفتی که برادرِ نامزد عزیزش بود.
"_ فرار نکن، بامبی...
مکثی کرد و با قدمی به جلو، کمی از نور تابیدهشده از سمت حیاط رو بهطرف خودش کشوند و مقابل نگاه گیج امگا، ادامه داد: «از من، از جفتت فرار نکن بامبی.»
جفت؟ متعجب ابرویی بالا انداخت و خواست با خنده و بیحوصلگی سیگما رو به سخره بگیره که حرف جونگکوک و خندهی دلنشینش، زبون به دهنش خشک کرد.
_ بهجای برادرم، با من ازدواج کن."
ژانر: امگاورس، امپرگ، هیجانی، عاشقانه، اندکی جنایی و وحشت
کاپل: کوکوی
رایتر: مانلی