"Darling, I love you. Will you ever love me too?" The masked man said kissing the forehead of the sleeping boy. Begin: 4 October 2018, Thursday. End: 10 January 2019, Thursday.

Jaehyun is a bully Taeyong wants to die 「 Why do you keep destroying me when i'm already in pieces ? 」 - Angst [ started : 190623 completed : 200321 ]

✎ requests are closed ! this is not just an imagine book! I will be including reactions, MTL's, texts, fluff, and many more! you can tell me what you want and I'll try my best to give it to you. - could be slow updates ? - feel free to message me whenever :) - I hope you like it !

تهیون: "فکر می کردم اون روز گندترین روز زندگی منه و قراره بدتر به گند کشیده بشه پس چطور بعد از اون همه اتفاق مزخرف و احمقانه و هزارتا بلا و بد شانسی یهو حس کردم اون بهشت خوش شانسی منه؟" ⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘⫘ فیکشن: بهشت خوش شانسی- کاپل: تهگیو - یونبین- ژانر: رومنس - اسمات - کمدی- 🏷: Manhwa lucky paradise 📕,lucky paradise fan fiction 𓍢🌿ֶָ֢ @taehgyuir ⑅ ׁ𓈒

Choi Yeonjun is everything a man can ever wish to be and everything women can dream of. Successful CEO of GLOW fashion line at a very young age however now with his past catching up while his bright future is running away from him, what is he supposed to do? Give up his future and have a cup of tea with his past? OR be a brave person everyone knew him as? Kang Taehyun, jobless person with background in business yet who dreams to be a model especially for GLOW fashion line, a fashion line that has surpassed every other fashion line in terms of sale and popularity in just few years. But what is he supposed to do when his Boss ............ is just acting weird?

Nct Couple:JaeYong - Jenre: dram , romantic , Angst , smut داستان درباره سه حرفه "عشق" عشق فقط سه حرفه ، اما داستان آن دو پر حرفه!! "عشق یه امتحانه که تو توش ردی " _بلوند_ وضعیت : در حال آپ ^^

نیشخند روی لب های یونجون رو اولین بار بود میدید و مربیش به شکل عجیبی هات تر از همیشه به نظر می اومد : میدونی بومی... من فقط کسی رو میبوسم که دوستم داشته باشه و دوستش داشته باشم. دو طرفه... حالا از تو میپرسم تدی بر... دوستم داری؟ لبخند بومگیو بزرگ تر شد و خودش سرش رو جلو برد . دست هاش رو دور گردن مربیش حلقه کرد و توی فاصله ی چند میلی از لب هاش لب زد: فکر کنم دارم که بوسیدمت! نگاهش رو روی لب های مربیش سر داد : اما چرا تدی بر مربی؟ یونجون به نوبت نگاهش رو توی چشم های تیره اش که حالا برق داشتنن دوخت : چون شبیه یه خرس کوچولو، نرم و دوست داشتنی هستی ؟ پسر کوچیک تر نخودی خندید و بوسیدش. نرم، عمیق، طولانی... پر از حسی که داشت.

کنار سوبین نشست و سرش رو به شونه اش تکیه داد. سوبین پوکر شد:« دوباره؟» یونجون فقط سر کوتاهی تکون داد. سوبین با حرص تقریبا مشخصی گفت:« و توی احمق چرا دست برنمیداری از این کراش مضخرفت؟ چرا تمومش نمیکنی یونجون؟» صداش بلند بود. میشد گفت تقریبا داد زده بود. نگاه همه برگشته بود روشون نشسته بود. یونجون ترسیده به تمام کلاس نگاه کرد و وقتی تهیون رو ندید؛ نفس راحتی کشید. سوبین وقتی نگاه ترسیده اش رو دید ؛ سری به تاسف براش تکون داد:« الحق که احمقی چوی یونجون!»

story line: یه داستان سوییت از سوبین که دیگه از به هم ریختگی هورموناش خسته شده و همسرش رو مقصر این اتفاق میدونه... -لطفا توجه داشته باشین که هر کسی از این ژانر خوشش نمیاد

❥︎NCT" Couple :Jaeyong . Yuwin . Johnten. Luwoo Genre :.....;) " تو شهری که هرگز اسمشو نشنیدی دانشگاهی وجود داره که در اونجا پسر جدی به اسم جهیون که به امید بیرون اومدن از این شهر کوفتی درس میخونه سپس دانشجوی انتقالی فرا میرسه که ....... _ تمام شده ..