VogueGrayDream's Reading List
26 stories
Stray Pieces (Stray Kids OneShots)  by Anne_nefelibata
Anne_nefelibata
  • WpView
    Reads 7,878
  • WpVote
    Votes 368
  • WpPart
    Parts 5
داستان های سرگردان . . ژانر: متنوع کاپل: متنوع [استری کیدز]
Cordolium | Chanlix fanfiction by Shin_bloom
Shin_bloom
  • WpView
    Reads 2,202
  • WpVote
    Votes 622
  • WpPart
    Parts 16
"اگه بهت اعتماد کنم بهم اسیب میزنی؟ اگه در اغوشت بگیرم پسم میزنی؟ اگه دوستت داشته باشم ازم فاصله میگیری؟" "من بی درک و فهم، عجول، مغرور و زیاده خواهم، ولی خودخواهی میکنم و بهت میگم که میخوام تمام تورو برای خودم داشته باشم." ~ خلاصه: برای فلیکس زمان توی هشت سالگیش متوقف شده، ثانیه ها به جلو میدون و لحظه ها همو به عقب میرونن ولی گوش های اون پسر و اتاق نمور اخر راهرو هیچ صدایی از تیک و تاک ساعت نمیشنون. کریستوفر در اوایل دهه سوم زندگیش به عنوان یه مرد وطن دوست افتخارات زیادی رقم زده ولی قلبش تار عنکبوت بسته و رویا پردازیش منتظر فردیه که فانتزی هاش رو به واقعیت پیوست بزنه. در میون کشمکش های جسمی و روحی، لا به لای نیازمندی و عاشقی... ما ژنرال و گربه عسلیش رو پیدا میکنیم که هرگز هم رو رها نمیکنن. ~ کاپل چانلیکس ~ رمنس، درام، روزمره، انگست، تاریخی •اتمام یافته tw//rape, violence, pedophile
𝑬𝒍𝒚𝒔𝒆𝒆 𝑩𝒖𝒊𝒍𝒅𝒊𝒏𝒈(𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅) by Hwangsamuel
Hwangsamuel
  • WpView
    Reads 1,846
  • WpVote
    Votes 398
  • WpPart
    Parts 14
-Aʙᴏᴜᴛ: اونجا از دور یه بهشت بود، بهشتی که هر پادشاهی آرزوش رو داشت. اما هر چقدر که از پله های طلایی اون عمارت پایین تر می‌رفتی، متوجه اون جهنم می‌شدی... جایی که نور خدا هرگز بهش نرسید! نیمه اشتباهی از بهشتی که تو رویاهای اهالی اون سرزمین بود. اون چطور میتونست از اون تبعیدگاه خلاص بشه؟
𝐆𝐎𝐋𝐃𝐄𝐍 。*♡ by IamRegalo
IamRegalo
  • WpView
    Reads 13,758
  • WpVote
    Votes 2,892
  • WpPart
    Parts 15
ده بار. ده بار باهام بیا سر قرار؛ بعدش هرچی گفتی رو به عنوان جواب درنظر میگیرم.
The Pearl Mask  by reypolariss
reypolariss
  • WpView
    Reads 3,502
  • WpVote
    Votes 474
  • WpPart
    Parts 8
𝙉𝙖𝙢𝙚: 𝙏𝙝𝙚 𝙋𝙚𝙖𝙧𝙡 𝙈𝙖𝙨𝙠 𝙂𝙚𝙣𝙚𝙧: 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣𝙘 , 𝙎𝙢𝙪𝙩 , 𝘿𝙧𝙖𝙢 , 𝘾𝙡𝙖𝙨𝙨𝙞𝙘 𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚𝙨: 𝙃𝙔𝙐𝙉𝙇𝙄𝙓, 𝘾𝙝𝙖𝙣𝙝𝙤.. 𝙐𝙥𝙡𝙤𝙖𝙙 𝙙𝙖𝙮: 𝙈𝙤𝙣𝙙𝙖𝙮𝙨 𝙎𝙪𝙢𝙢𝙖𝙧𝙮: ((پرنسی که بیش از ۱۵ سال نقابی به صورتش داره و تاحالا هیچکس چهره اش رو ندیده؛ اما مجبور میشه رازی که مدت هاست پنهون کرده رو به نقاشی غریبه نشون بده.)) _از امروز به بعد تو سَم بَنگی. پسر عموی من و نقاش ۲۲ ساله که توی پاریس بزرگ شده.سرگرمیت نقاشی کشیدن و پیانو زدنه.
My life is joke to you?! by moonyteresa
moonyteresa
  • WpView
    Reads 14,845
  • WpVote
    Votes 3,289
  • WpPart
    Parts 15
•زندگی من برات شوخیه؟!• •ژانر: رمنس، کمدی، روزمره، اسمات •کاپل: مینسونگ، چانلیکس، هیونین •وضعیت: وقفه تا آپ مجدد •روز های آپ: دراپ شده ~~~ خلاصه: جیسونگ...یه احمقِ...یه احمق که بجای عقل تو سرش‌...اسپرمه. و چی میشه اگه این احمق یه راز گنده و تخمی داشته باشه؟ یه رازی که اگه کسی بجز رفیق و همخونه ایش...فلیکس...راجبش بدونه...قطعا شرفش به باد رفته. و بنظرتون...اگه یه گربه ی عوضی و بدجنس اتفاقی این راز رو بفهمه...چه اتفاقاتی قراره برای سنجاب کوچولوی احمق ما بیوفته؟ ~~~ بخشی از داستان: "_یه روزی دیکتو می‌برم و ازش سوپ درست میکنم و می‌دم اون منشی عاشقالت بخورتش لی فاکینگ مینهو. +اوکیه ولی...مطمعنی با دیدن دیکم از وحشت سکته نمیکنی کوچولو؟"
start agian [کامل شده] by salixya
salixya
  • WpView
    Reads 117,979
  • WpVote
    Votes 8,376
  • WpPart
    Parts 55
کاپل : هیونلیکس . سونگین . چانگمین ژانر : رمنس . کمدی . درام . اسمات .دارک زمان آپ: سه شنبه ها .
𝗦𝗶𝗹𝗲𝗻𝘁 ɪɴ ᴛʜᴇ 𝗗𝗮𝗿𝗸 by straykids_minsung
straykids_minsung
  • WpView
    Reads 68,993
  • WpVote
    Votes 11,354
  • WpPart
    Parts 37
چه حسی داره وقتی متوجه میشی ۱۹ ساله درون خودت یه گرگ خوابیده داری؟ یه دنیای دیگه اونطرف جنگل که متعلق به توئه... ژانر:امگاورس_رومنس_اسمات🔞 کاپل ها : مینسونگ و چانلیکس و ... آنگوئینگ
I am Deadpool! by 2kimsekai6
2kimsekai6
  • WpView
    Reads 13,215
  • WpVote
    Votes 1,682
  • WpPart
    Parts 18
"ددپول" کاپل: هیونلیکس ژانر: جنایی، انگست • تا حالا چیزی در مورد شغل خانوادگی شنیدین؟ ممکنه شغل خانوادگی شما پزشک، پارچه فروش یا نجار باشه اما کمتر کسی پیدا میشه که شغل قاتل رو از پدرش به ارث ببره، و فلیکس یکی از همون معدود افراد بود؛ تو زندگیش به قتل‌های زیادی محکوم شده بود اما اتهام به کشتن همسر افسر هوانگ هیونجین بود که زندگیش رو تغییر داد... پ‌.ن: داستان مشابه فیلم ددپول نیست. _ _ _ - اینکارو نکن.. -کدوم کار؟ - لیکسی صدا کردنم،بغل کردنم،بوسه و نوازش...ازشون بدم میاد. از این احساسات متنفرم. ترسناکن... - حداقل...حداقل بهم بگو چرا یهو برگشتی؟ چرا داری اینکارو میکنی؟ - خودمم نمی‌دونم؛ شاید فقط دلم نمی‌خواست یه خاطره‌ی بد و زودگذر تو ذهن مردم این شهر باشم. از حالا به بعد من تا ابد تو ذهن‌های کوچولوی مردم این کشور باقی میمونم.