Black Rose🥀
Thek4Dib
- مقروء 5,953
- صوت 1,182
- أجزاء 35
~رز مشکلی🥀~
~فیک بلند~
~ویکوک، نامجین~
~درام، رمنس، تخیلی~
~روزهای آپ: سهشنبهها~
نفس نفس میزد. خون قرمزرنگش مثل لباسی زننده بدن زخمی و کبودش رو پوشانده بود.
اما طرف دیگهی اون در لعنت شده جونگکوکی ایستاده بود که با هر نفس دردناک تهیونگ حس میکرد بغض توی گلوش داره بزرگتر میشه
:《خب، تصمیمت چیه؟ میمونی و عذابش میدی یا میری و میذاری با آرامش زنده بمونه؟》
چشماش رو بست و قطرههای اشک روی گونههاش رها شد.
:《مگه انتخاب دیگه ای هم برام گذاشتین؟ شنیده بودم برای عاشقی کردن باید فداکار باشی اما این...نامردیه》
پوزخندی روی لب های مرد نشست
:《باید قبل از اینکه قلب احمقتو به یه عنصر ممنوعه میباختی فکرشو میکردی. ناتوانتر از اونی که بتونی نجاتش بدی؛ یه عنصر آب بیعرضه.》
چقدر شنیدن حقیقت در اون لحظه دردناک بود. چقدر سرنوشت ناجوانمردانه بازی میکرد
:《باشه من دلش رو میشکنم و ترکش میکنم. نه بخاطر شما عوضیها. برای اینکه از جونم برام عزیز تره و نمیخوام موجوداتی مثل شما حتی بهش نگاه کنین.》
و این جمله پوزخند مرد تو پررنگ تر کرد.