Blue hands
دست هایم را به رنگ نظر تو آغشته کردهام. نمیدانم قدم های نگاهم به چشمان آسمانیات رسیده است یا نه اما خاطرم جمع است که تپش های یک در میانم هنوز هم برای پروانه لبخندت، زیر یک خروار درد پا میکوبد... ___________________________________________ خاطرات از دست رفته ای که روی کاغد های باطله می آید. تهیونگ میداند که هیچگاه...