Yizhan :)
6 stories
▪︎Death Angel▪︎ by _Hira2001_
_Hira2001_
  • WpView
    Reads 9,956
  • WpVote
    Votes 2,436
  • WpPart
    Parts 34
▪︎فرشته مرگ▪︎ هرگز نباید به آدما اعتماد کرد. به لبخنداشون.. به نگاهاشون.. به حرفاشون هیچوقت نباید اعتماد کرد. اینها همه فقط یه نقاب پوشالی هستن برای پنهان کردن شیطان درونشون... ........ خلاصه: وانگ ییبو یکی از باهوش ترین افسرای دایره جنایی، کسی که به حل کردن پروندهای سخت معروفه با پیدا شدن یه قاتل روانی، کل شهرتش به باد میره. هیچ وجه تشابهی بین قربانیا و روش قتلشون وجود نداره و تنها یک چیز بین همشون مشترکه یعنی.. گم شدن چشماشون..! چی میشه اگه قاتل، اینبار خودِ ییبو و عشقش شیائوژان رو هدف بگیره؟ ........ کاپل: ییژان (ورس) ژانر: جنایی، دارک، انگست، اسمات روز های آپ: جمعه ها نویسنده: هیرا ........ " توجه: این فیکشن دارای صحنه های دلخراش و خشن جنسی میباشد و خواندن آن به افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود‌."
Lan Zhan Mind by Mahshid_61
Mahshid_61
  • WpView
    Reads 27,927
  • WpVote
    Votes 6,088
  • WpPart
    Parts 59
سریال آنتیمد از نگاه لان جان ⬅️⬅️⬅️ رازها فاش می شوند😱😍🧐😳 🇹 🇭 🇪 🇺 🇳 🇹 🇦 🇲 🇪 🇩 🛑 می خوای بدونی توی ذهن لان جان چی می گذشت که اونطور عاشقی کرد؟🤑😍 🛑 می دونی والدین وانگشیان چقدر تهذیبگرهای قوی ای بودن؟😯 🛑 می خوای بدونی چرا لان چیرن از اول با وی یینگ مشکل داشت؟😯 🛑 می خوای بدونی هر خط ترانه ووجی یا وانگشیان چطوری ساخته شد؟ ⬅️ داستان پیش رو بهتون پاسخ دهها سوالی که داری رو میده
پدرِ دخترم  by WangMaral
WangMaral
  • WpView
    Reads 48,129
  • WpVote
    Votes 9,388
  • WpPart
    Parts 38
درست یک روز پیش از مراسم ازدواج وانگ ییبو ۲۱ ساله و نامزدش ، زنی ادعا می کند که ییبو پدر نوزاد کوچکش است. شیائو جان ۳۵ ساله ، رئیس بی رحم و قصی القلب یکی از بزرگترین و مخوف ترین باند های قاچاق انسان و اسلحه چین است. به واسطه نوزاد ، این دو با یکدیگر مواجه می شوند در حالی که شیائو جان نیات شومی برای ییبو و نوزاد در سر دارد......... بی ال / رومنس / کمدی / اجتماعی / اسمات / جان تاپ
Atargatis | آتـارگـاتـیـسـ by zhra_m
zhra_m
  • WpView
    Reads 3,699
  • WpVote
    Votes 480
  • WpPart
    Parts 6
❀ مولتی‌شات کامل⁶ ᝰ آتارگاتیس ❀ ژانر ᝰ مافیایی . دارک . اسمات ❀ تایپ-کاپل ᝰ ورس-ییجان ❀ نویسنده ᝰ زهرا.م "شی‌بو" ❥𝗠𝗨𝗟𝗧𝗜𝗦𝗛𝗢𝗧⁶ ᝰ Full ❥𝗚𝗘𝗡𝗥𝗘ᝰ Gangs , Dark , smut ❥𝗧.𝗖 ᝰ Lsfy , Yizhan ❥𝗪𝗥𝗜𝗧𝗘𝗥 ᝰ zhra.m "XiBo" ______________________________________ "می‌خوام بهت بفهمونم احساس واقعی یعنی چی. می‌دونی جان؟ وقتایی که با من حرف می‌زنی، اون حسی که باید رو ازت نمی‌گیرم. برام اهمیت نداره که زن داری یا بچه‌ت سال دیگه قراره بره مدرسه..." کمی پیش رفت و برای این‌که به گوش‌های مرد با آن صورت اخم‌آلود برسد، سرش را در حد چند سانت بالا برد. به آرامی لب زد: "اگه لب‌هام رو تکون بدم، یک ثانیه‌ی بعد خبری از هیچ‌کدومشون نیست. همون‌قدر که من به حضورت محتاجم، تو هم به من نیاز داری شیائوجان! فقط دست از مخالفت بردار." مرد بزرگ‌تر سرش را کمی کج کرد. از گوشه‌ی چشم، به مرد کنارش خیره شد و مچ دستی که درحال نزدیک شدن به بند شلوارش بود را میان انگشتانش فشرد؛ سریع، بی‌رحمانه، محکم. هردو با جدیت در چشمان هم خیره شدند و او با خشم غرید: "از صدات، رفتارت، حرف‌زدنت، از هرچی که در مورد تو و خاندان وانگ باشه نفرت دارم. دسته‌ی کفتارها از لاشه‌های مرده تغزیه می‌کنن و بدا به حالت که توی کفتارصفت حتی از گوشت خودت هم نمی‌گذری."
Don't Smoke | سـیـگـار نـکـشـ by zhra_m
zhra_m
  • WpView
    Reads 4,133
  • WpVote
    Votes 497
  • WpPart
    Parts 4
❀ مولتی‌شات کامل⁴ ᝰ سیگار نکش ❀ ژانر ᝰ غمگین . روانشناسی . عاشقانه . اسمات ❀ تایپ-کاپل ᝰ ورس-ییجان ❀ نویسنده ᝰ زهرا.م "شی‌بو" ❥𝗠𝗨𝗟𝗧𝗜𝗦𝗛𝗢𝗧 ᝰ Full⁴ ❥𝗚𝗘𝗡𝗥𝗘 ᝰ angst , psychology , romance , Smut ❥𝗧.𝗖 ᝰ Lsfy , Yizhan ❥𝗪𝗥𝗜𝗧𝗘𝗥 ᝰ zhra.m "XiBo" _____________________________ _میشه انقد نکشی؟ با چشمان بسته سر تکان داد و "هوم" کش‌داری گفت. _ییبو! آن صدای پر از سرزنش، باعث شد تا پلک‌هایش را از هم فاصله دهد. کمی مکث کرد و خیره در چشمان سرخ از خستگی جان دود سیگار را بیرون فرستاد. _اگه نکشم برمی‌گردی؟ نفس عمیقی کشید و به تقلید از او زمزمه کرد:‌ نه. _پس می‌کشم. جان خندید و با لحن هشداردهنده‌ای کلمات را به بیرون از لب‌هایش هدایت کرد: زیادی سرتقی. _برگرد و کاری کن سرتق نباشم. درحالی که روی شکم می‌خوابید گفت و جان از پشت دوربین به بدن لاغر اما زیادی زیبای روبه‌رویش خیره شد. _هنوز یک سال و پنج ماه و دو روز مونده. از قصد گوشه‌ی لباسش را بالا داد و سیگار را گوشه‌ی لبش چرخاند. _پس به اندازه‌ی یک سال و پنج ماه و دو روز می‌کشم. وقتی برگشتی جلوم رو بگیر.
Taboo Breaker | تـابـوشـکـنـ by zhra_m
zhra_m
  • WpView
    Reads 24,828
  • WpVote
    Votes 4,985
  • WpPart
    Parts 47
❀ فیکشن درحال آپ ᝰ تابوشکن -پایان فصل اول- ❀ ژانر ᝰ اجتماعی . عاشقانه . غمگین . اسمات ❀ تایپ-کاپل ᝰ ورس-ییجان ❀ نویسنده ᝰ زهرا.م "شی‌بو" ❥𝗙𝗜𝗖𝗧𝗜𝗢𝗡 𝗨𝗣 ᝰ هفتگی ❥𝗚𝗘𝗡𝗥𝗘ᝰ social , romance , angst ,smut ❥𝗧.𝗖 ᝰ Lsfy , Yizhan ❥𝗪𝗥𝗜𝗧𝗘𝗥 ᝰ zhra.m "XiBo" _____________________________ _اولش قلبت می‌سوزه. _بعد که می‌خوای باور کنی تغییر کردی و زندگیت با قدیم‌ندیما فرق داره، حس می‌کنی یه تیکه سنگ نشسته تو گلوت و هرجورم تلاش کنی بره پایین، بازم همون‌جا می‌مونه. _چند روز که نبینیش، بدنت شکل آدمای معتاد درد میگیره. خودت خبر نداری چقدر وابسته‌ی طرف شدی ولی مغز ناسپاست خوب خبر داره که درگیر چه بلایی شده. دلت می‌خواد سرت رو بذاری رو چپ و راست شونه‌هاش، مثل سگی که دنبال غذاست بو بکشی، ان‌قدر بو بکشی تا بلکه بعد از مدت‌ها آروم نبودن، اَمون بگیری. _وقتی بغلش کنی آروم میشی. بغض می‌کنی اما این‌بار از بدبختی نیست شوکولات، بغض می‌کنی چون می‌دونی اگه حالا داریش، شاید فردا نباشه و باید از تک‌تک ثانیه‌هایی که افتاده تو بغلت، استفاده کنی. هی عطرش رو نفس می‌کشی. هی می‌خوای شکل آدمیزاد رفتار کنی اما نمیشه. هرچی که به لحظه‌ی دور شدنش نزدیک میشی، بغضه هم جاش رو تو تَه‌مَه‌های گلوت خوش‌تر می‌کنه. مقابل نگاه مرد، خم شد و گلدان را در جا