آرت دکو
سوجون دستش که روی قفسه سینهی سوهو قرار داشت رو پایینتر برد و آروم تن داغش رو نوازش کرد. دست دیگهش رو هم دور شونههای پسر پیچید و بدنش رو به جسم خودش فشرد: «میخوام وجببهوجب بدنتو لمس کنم... میتونم...؟ اجازهشو بهم میدی؟» سوهو پلکهاش رو بههم فشار داد و نفس حبس شدهش رو بیرون فرستاد. کمی که آرومتر شد، چشمهاش...