Taekook
10 stories
You should not touch anyone by behnaz_lale
behnaz_lale
  • WpView
    Reads 272,065
  • WpVote
    Votes 34,312
  • WpPart
    Parts 26
ته: من دیوونه میشم وقتی کسی بهت دست میزنه پس نزار کسی لمست کنه.. ژانر:امگاورس کاپل:ویکوک،تهکوک سیکرت کاپل🤐
Crestfallen |سرافکنده| Vkook by Nemsis5813
Nemsis5813
  • WpView
    Reads 6,648
  • WpVote
    Votes 452
  • WpPart
    Parts 19
𖤍 Couple : Vkook 𖤍 Genre : Mafia_romance_smut_Psychology - چرا باید همچین حسی بهت داشته باشم ؟چیزیه که نمیتونم بگم...نمیتونم توضیحش بدم. - تو توی من چی میبینی تهیونگ ؟ - نور جونگکوک...خیلی زیاد...هرگز همچین نور درخشانی ندیده بودم. هربار که میکشت، مرگ رو ملاقات میکرد .از نزدیک. مردمک چشمهای قهوه ای رنگش،به نرمی گشاد شد. درست شبیه یه چاله عمیق که برای بیشتر دیدن، رشد میکرد. خونهایی که پاشیده میشد و توی هوا پرواز میکرد انعکاس واضحی توی مردمکهای گشاد شدش، به جا میذاشتن. هنوزهم ضربان قلبش طبیعی بود.بدون هیچ نوسانی... اولین قطره خون روی پوست صورتش نشست و با تمام وجودش اون گرما و مرگی که به واسطه زندگی متولد شده بود رو حس کرد. پلک‌هاش رو‌ روی هم گذاشت و چشمهاش رو بست.همه چیز کند پیش میرفت... لرزش پلک‌هاش و به آرومی شدت گرفتن ضربان قلبش تنها نشونه هایی بودن که میگفت باید بره عقب...
NOIR [BARCODE 2] by kimsevil
kimsevil
  • WpView
    Reads 76,961
  • WpVote
    Votes 11,218
  • WpPart
    Parts 30
نُوا یعنی چی؟... زندگی اون چند نفر وسط شهر تاریک و بد بو میشه نوا! وقتی که مجبوری عشقت رو با لبای خونیش ببوسی و مزه اشکش رو از روی پوستش بچشی. وقتی که تک تک لحظات تفنگ رو با ترس لمس میکنی و نا امنی تموم بدنت رو به لرز انداخته. نُوا لمس دستای یخ زده همونیه که وسط این جهنم میتونه بهشت رو برات به ارمغان بیاره... . . سیاه...صفت زندگی سه نفره. سه نفری که از وسط خاکستر خونه سوختشون ، بلند شدن. سه نفری که هر ثانیه از حال رو با یادآوری گذشته تلخ زندگی میکنن و از فکر کردن به آینده واهمه دارن. سه نفری که در اوج تنهایی مجبورن ادامه بدن. مجبورن تموم زورشونو بزنن تا به بقیه ثابت کنن هنوز میتونن حرکت کنن. هنوز میتونن حرف بزنن ثابت کنن که هنوز زندن! این داستان در ادامه ی BARCODE نوشته خواهد شد... ژانر: نقد اجتماعی - روانشناسی کاپل: VKOOK / SECRET +دختر پسری
BARCODE [VKOOK/YOONMIN] by kimsevil
kimsevil
  • WpView
    Reads 236,945
  • WpVote
    Votes 33,086
  • WpPart
    Parts 53
‌๛ ғᴀɴ ғɪᴄ 「 Bᴀʀᴄᴏᴅᴇ 」 • بارکد ~ Complete • کاپلی° ویکوک - یونمین • ژانر : عاشقانه | روزمره | نقد اجتماعی | انگست ❥•↿#Sevil 💜 #بارکد -•ᴛᴇᴀѕᴇʀ~ یک نفر پشت میله های زندان/ پدری که مرده بود. یک نفر زیر دود و سیگار / خواهری که رفته بود. مرگ هم به سراغشان نمی آمد~ راهش را کج می کرد... پشت چشمی می آمد و می رفت. بارکد تیره ... پشت گردنشان~ سرنوشت نحسشان را رقم می زد، پر رنگ تر از دیروز. ایدی تلگرام: @kimsevil
Mr kim/vkook by vxjkk__
vxjkk__
  • WpView
    Reads 89,794
  • WpVote
    Votes 8,035
  • WpPart
    Parts 26
+قشنگه؟ * فرستادن عکس* seen +میخوام با اون دهنه لعنتیت باسنه قشنگ و سفیدمو بنفش کنی Typing... _فردا با خانواده تشریف بیار مدرسه! taehyung 🔝 ژانر:کمدی،طنز،،توییتر،مدرسه،چت،اسمات کاپل:ویکوک 🚫من نیاز به نقد های بی رحمانه ی شما ندارم خوشتون نیومد فقط از فیک برید بیرون🚫 شروع فیکشن:1401/6/29 پایان فیکشن:1402/1/1
7 rings || VKook by Nyctowx
Nyctowx
  • WpView
    Reads 77,591
  • WpVote
    Votes 10,414
  • WpPart
    Parts 5
[ هفت حلقه ] پایان یافته ژانر : رمنس / اسمات / فلاف / چندشاتی کاپل : اصلی - ویکوک ، فرعی - یونمین "وقتی ببینمت و ازت خوشم بیاد، کافیه دلم بخواد داشته باشمت، اون موقعست که به دستت آوردم آقای کیم!"
Unknown zeal  by Mrllll222
Mrllll222
  • WpView
    Reads 6,626
  • WpVote
    Votes 691
  • WpPart
    Parts 1
وانشات فلاف مدرسه‌ای کیوت کوک‌وی اسمات😈
_ Goddess 《 VKOOK _ vampire 》 by ovismoon
ovismoon
  • WpView
    Reads 28,382
  • WpVote
    Votes 3,981
  • WpPart
    Parts 27
↳Goddess ↰ متوقف شده ↣ Vkook ↣ Vampire fiction ↣ Horror _ Action _ Angst ↢ اون فقط نمی خواست دنیاش رو از دید تهیونگ ببینه ...
Van Gogh was his god! • [Completed] by amaraaa_7
amaraaa_7
  • WpView
    Reads 94,100
  • WpVote
    Votes 15,599
  • WpPart
    Parts 45
•Name: Van Gogh was his god! •Couple: Vkook •Sub couple: Hopemin •Writer: Amara •Genre: Romance, Angst, smut •Channel: @papacita01 ~•Teaser: _چرا هیچ وقت از ته دلت نمیخندی؟ از اون لبخند‌هایی که به چشمات میرسن و برق خوشحالی رو توشون روشن میکنن! سرش رو تکون داد و از پنجره به زمستونی که سفره‌ی سفیدی و غم‌هاش رو روی سر شهر پهن کرده بود، خیره شد: _من تفاله‌های باقی مونده از تنهایی‌های یک نقاش دیوانه‌م... حاصل مرگ بی‌رحمانه‌ش توی تنهایی... چطور میتونم بخندم یا اشک بریزم وقتی فراموش کردم که چطوری باید زندگی کنم؟ من همه چیز رو فراموش کردم، دوست داشتن رو، فکر کردن، نقاشی کردن و حتی فریاد زدن... خیلی وقته مردم... مرده‌ها که لبخند نمیزنن!
Little seducer by Easter_lily
Easter_lily
  • WpView
    Reads 9,924
  • WpVote
    Votes 1,738
  • WpPart
    Parts 3
LITTLE SEDUCER🍄 🌿•° وضعیت: سه شاتی/ کامل شده 🌿•° کاپل: کوکوی 🌿•° ژانر: برشی از زندگی، رمنس، اسمات 🌿•° نویسنده: Easter lily -ˋˏ✄┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈ خلاصه: تهیونگ سال آخری دانشگاه حقوق سئول هیچوقت فکرش و هم نمی کرد وقتی از شدت خستگی روی صندلی خالی کنار بزرگترین خیابون سئول لش کرده، فلاکت سیاه رنگی رو ملاقات کنه که باعث کشوندن پای شخصی بیگانه به زندگیش می شه. "شاید هم اون بدبختی سیاه رنگ اونقدر ها هم بد نباشه!" 🌟این وانشات کامل شده و بر اساس شرط وت آپ می شه . بخونید و به دوستاتون هم پیشنهاد بدید تا زود تر آپ شه. با تشکر.