پیانیست
اسم:پیانیست کاپل:sope اولین وانشاتم از کاپل سپ هست امیدوارم خوشتون بیاد
هوسوک تنها با دیدن پسر همسایهی رو به رو که توی بالکن مشغول کتاب خوندنه، عاشقش میشه. ولی هیچوقت نمیتونه دل به دریا بزنه و احساساتش رو پیش این پسر اعتراف کنه. و وقتی که یونگی از اون خونه میره.... تنها چیزی که برای هوسوک میمونه یک دنیا پشیمونیه و بس💔
[Completed] ~بوی قهوه، کاغذ های نو، کلمات و جانگ هوسوکی که بهشتش رو لابه لای اونها پیدا میکنه.
بعد از بهم زدن با جفتش، یونگی شدیدا به آلفایی برای گذروندن هیتش همراه اش نیاز داشت. اون تصمیم گرفت که پیشنهاد دوست صمیمیش جیمین رو بپذیره و برنامه ی "آلفاایکس" رو که امگاها رو برای هیتشون با آلفاها جور میکنه امتحان کنه. یونگی شک داره، تا وقتی که میبینه کراشِ دورانِ دبیرستانش سرویسش رو ارائه میکنه. ~ ⍟ نام: من و تو برا...
ولی زندگیشون یه نوع مخلوط ترش و شیرینی ^^ کامل شده در حال ویرایش ____________________ کاپل اصلی : sope کاپل فرعی : namjin ژانر : رومنس _ فانتزی _ مافیایی _ هپی اند
داستان از جایی شروع میشه که یونگی هر شب ساعت ۱۱:۱۱ از یه شماره ناشناس پیام دریافت میکنه ؛)
"دیگه ازش نمیترسم" وقتی که دوش حموم جانگ هوسوک خراب میشه و مجبوره از حموم همسایه بغلیش مین یونگی استفاده کنه. [فیک ترجمه ای هست] Written by @blurryseok
با اسمی که کارگردان گفت تنش لرزید.. + من باید با جِی پورن بازی کنم؟ 「 یونگی پسری که تو بچگی یتیم شده بود و توی پرورشگاه بزرگ شده بود،اتفاقی توی کافهی محبوبش پورن استار مورد علاقشو ملاقات میکنه.اگه میدونست این ملاقات زندگیشو کاملا تغییر میده،بازم به اون کافه میرفت؟ 」 هوسوک🔝 ورژن یونسوک هم توی پروفایلم هست.. ( توی پار...
^^^《#ONESHOT》 ~NAME: Valentine ~ deram , slice of life ' school ~ COUP: sope ~ WRITER: #니나
^^^《#ONESHOT》 ~NAME: my neighbour ~ deram , slice of life ~ COUP: sope ~ WRITER: #니나
تیزر ꜜ ⸽ من خودم را کشتم. روحم را. احساساتم را نیز خودم با دستان خودم خفه کردم. تقصیر من نیست که بد بزرگ شدم. تقصیر من نیست که به جای عشق به من نفرت آموختند و به جای بخشش، بیرحمی. من مقصر این نیستم که کسی دوستم نداشت. تقصیر من نیست که تنها بودم. من یک دوست میخواستم؛ فقط همین. زمانی که پایت را در زندگیام گذاشتی تم...
- دوست داشتنت،دومین کار خوبی بود که تاحالا انجام دادم. + اولیش چی بود؟ - پیدا کردنت...
همهمه بالا گرفت. نامجون دوباره شروع کرد:«۴۰۰ یک، ۴۰۰ دو...» صدای دودلی به گوش رسید:«۴۱۰» جیهوپ پوزخند زد. عاشق این قسمت از مزایده بود. زمانی که اون مردها با درموندگی مبلغ رو ۱۰ وون ۱۰ وون و یا حتی ۵ وون بالا میکشیدند، به امید اینکه کسی روی دستشون نزنه. -«۴۱۰یک...» -«یک میلیون.» پوزخند روی لب پسر رقاص خشکید و با چشم...