WangXian
32 stories
 my secret little love by parnian_tkp
parnian_tkp
  • WpView
    Reads 29,425
  • WpVote
    Votes 5,371
  • WpPart
    Parts 20
اگه یه روز عاشق کسی شدید و نمیدونستید چطور ابرازش کنید... امیدوارم مثل من خوش شانس باشید😉
مال من باش by ll_yizhan_ll
ll_yizhan_ll
  • WpView
    Reads 3,373
  • WpVote
    Votes 619
  • WpPart
    Parts 6
#Be_Mine ❤️ #مال_من_باش وانشات_یا شایدم مینی فیک کلا هشتا پارته... ژانرش:عاشقانه_کمدی_انگست_روزمره_اسمات ییبو تاپ 💚 خلاصه :یونینگ دوست پسر سابق جان به دلایلی نامعلوم بعد از دوسال از او جدا میشود! جان در ابتدا از این جدایی ازرده و دلشکسته میشود تا زمانی که با دوست برادر کوچکش وانگ ییبو آشنا میشود... بقیشو برید بخونید ایش...
YOU SAVE ME AND I FALL IN LOVE WHIT YOU by SHIA_Eunoia
SHIA_Eunoia
  • WpView
    Reads 2,945
  • WpVote
    Votes 677
  • WpPart
    Parts 6
˓▾ 𝐅ICTION: You Saved Me and I Fell in Love with You ˓▾ 𝐆ENR: Romance - Smut ˓▾ 𝐀UTHOR: sʜɪᴀ ییبو دستش رو ول کرد و جلو رفت که باعث شد ژان ناخودآگاه به دیوار بچسبه. با همون نیشخند جذاب به صورت متعجبش نگاه میکرد و انقدر جلو رفت تا قفسه سینش به سینه ژان چسبید. دستش رو توی جیبش برد و کارت کلابی که میرفت رو بیرون آورد. کارت رو بالا آورد و روی لب های ژان کشید. اون رو بین لب هاش قرار داد و سرش رو به گوشش نزدیک کرد. _ اگه خیلی به بوکس علاقه داری و دلت میخواد ببینی فردا شب به کلاب ققنوس بیا! بگو از طرف اژدهای سیاه اومدی
Tears Of An Angel ♡. by _parisa86_
_parisa86_
  • WpView
    Reads 83,325
  • WpVote
    Votes 15,883
  • WpPart
    Parts 84
میتونی صدای گریه بهشت رو بشنوی؟ این اشک های یک فرشته است... . من سالهاست که با عشق پنهان تو در بهشت خداوند فرمان برده ام... ~ WangXian FanFic🐇 ~ MoDaoZushi🍂
My Alpha, My Lord by lili_y20
lili_y20
  • WpView
    Reads 120,753
  • WpVote
    Votes 21,477
  • WpPart
    Parts 47
یه ولیعهد امگا که باید با پسرعموی آلفاش که تا حالا ندیدتش ازدواج کنه و پادشاهی رو بهش بده، این تنها راه زنده موندنشه...! ژانر: تاریخی، درام، امگاورس، اسمات کاپل: ییژان ***توجه*** این داستان برداشتی آزاد از رابطه بین کاپل‌هاست و هیچ ارتباطی با واقعیت نداره!🙄 قسمتی از داستان: [لب‌هاش فقط یه نفس با ژان فاصله داشتن که متوقف شد و تو همون حالت آروم گفت: +ژان؟! ژان خجالت‌زده و مست از رفتار ملایم آلفاش گفت: _ب...بله..‌. سر... سرورم؟ +این لب‌ها... قبلا... لمس شدن؟! ژان متعجب و مبهوت گفت: _سر... سرورم... هی...هیچ..‌‌. کس... تا حالا... طوری که شما... لمسم می‌کنید... من رو... لمس... نکرده... با شنیدن این حرف، گرگ ییبو غرش سرشار از غروری کرد ‌که گرگ ژان رو خوشحال می‌کرد...]
ستاره سرنوشت by fiction_crystal
fiction_crystal
  • WpView
    Reads 36,326
  • WpVote
    Votes 5,000
  • WpPart
    Parts 48
صورت وی‌یینگ از درد توی هم رفت. فشار دست لان‌ژان انقدر زیاد بود که حتی نمی‌تونست راحت نفس بکشه، چه برسه حرف بزنه. قطره اشکی آروم از گوشه‌ی چشمش پایین ریخت و چهره‌ی قرمزش رو رقت‌‌انگیزتر کرد. لان‌ژان به اون چشم‌های اشکی خیره شد و دندون‌هاش رو به‌هم فشرد. خنده عصبی‌ای از میون لب‌های باریکش خارج شد و محکم سر وی‌یینگ رو به عقب هول داد: «هنوز برای گریه کردن زوده، اشکاتو نگه دار لازمت می‌شن. من کلی برنامه فقط به‌خاطر تو چیدم! چطور می‌تونی همین اولش ضعیف باشی؟» فیک از ناول استاد تعالیم شیطانی ژانر: عاشقانه، تناسخی، مدرن، تاریخی، اسمات کاپل: وانگشیان، شیچنگ(لان شیچن و جیانگ چنگ)، شوشیائو(شو یانگ و شیائو شینگچن) نویسنده: 𝑴𝑨𝑺𝑼𝑴𝄢 ویراستار: ♧Fatemeh
عاشقت شدم  by atochi_atobe
atochi_atobe
  • WpView
    Reads 82,566
  • WpVote
    Votes 14,260
  • WpPart
    Parts 49
عاشقت شدم .....بدون هیچ دلیلی......مهم نیست تو چی هستی.....چه موجودی هستی....فقط اینو بهت میتونم بگم که من عاشقت شدم بدون هیچ دلیلی دوست دارم با من باش حتی اگه هزاران سال بگذره بازم عاشقتم
رها شده by baharan_kim
baharan_kim
  • WpView
    Reads 20,850
  • WpVote
    Votes 4,182
  • WpPart
    Parts 51
تایپ: جان تاپ ژانر: شیزون شاگردی ، انگست، اسمات تفاوت سنی : ۱۲ سال خلاصه : ییبو پسر یکی از افراد نسبتا پولداره که با پارتی و بدون داشتن هیچ سطح علمی وارد دانشگاه پزشکی میشه...جان اما استاد همون دانشگاه س ولی با سطح اقتصادی متوسط و حتی رو به پايين و متنفر از مرفه های بی درد
𝐼 𝐿𝑜𝑠𝑡 𝑇𝑜 𝑌𝑜𝑢...✍︎ by ll_yizhan_ll
ll_yizhan_ll
  • WpView
    Reads 14,853
  • WpVote
    Votes 2,524
  • WpPart
    Parts 27
خلاصه : وقتی نگاهشان باهم تلاقی کرد، جان لبخندی زد و گفت:بالاخره میفهمم کی هستی و مجبورت میکنم با میل خودت پا توی تختم بزاری وانگ ییبو، و ییبو با قفل نگاهشان در هم با خود گفت:تو سمی جان، و من اجازه نمیدم مسمومم کنی! کاپل: ییژان جان تاپ ✨ ژانر:رومنس،اسمات،خب بقیش بستگی به روند داستان داره 🙊💛 پایان.
LOVE and MADNESS / عشق و جنون by Lotus_WX_YX
Lotus_WX_YX
  • WpView
    Reads 4,444
  • WpVote
    Votes 686
  • WpPart
    Parts 7
خودش رو روی پسر بیچاره خم کرد و پارچه ی سیاه رو از روی سرش برداشت، اخمی کرد: "چرا داری گریه میکنی! الان باید التماس کنی که ولت کنم، مگه نه!" و دیوانه وار خندید. چشمهاشو بست و سرش رو بالا برد، نفس عمیقی کشید تا بوی خون ذهنشو پر کنه. ییبو با عصبانیت دستش رو روی میز کوبید: "ای لعنتی... حرومزاده ی لعنتی..."