Select All
  • A boy made of ice
    25.5K 4.2K 76

    اون تهی از هرگونه احساسیه درست مثل یه مجسمه ، مرموز با نگاهی خالی از زندگی، چی میشه اگه سر از دنیای خوناشام ها دربیاره... [توضیحات] |وضعیت:کامل شده| |تعداد پارت:۷۶| |ژانر:تخیلی،گی،خوناشامی،رمنس| {❗توجه: ناول های من فقط در واتپد آپ میشه، بدون اجازه جایی نشر ندید} Language = persian

    Completed  
  • طلوع روشنایی
    58.5K 6.9K 14

    [پایان یافته] یوهان دستش رو پشت گردن گائون برد و سرش رو به جلو هول داد. لب‌هاش رو روی لب‌های گائون کوبید و باعث شد حرفش نیمه‌تموم بمونه. تماسی که میون لب‌هاشون رخ داد خیلی کوتاه و سطحی، اما پر از قدرت و سلطه‌گری بود. یوهان سرش رو عقب کشید و به چشم‌های گرد گائون خیره شد: «من نمی‌خوام به چیزی خاتمه بدم... اگه می‌خوای ا...

    Completed  
  • Forgetful Love °minsung°
    209K 33.6K 92

    کاپل اصلی: minsung _ hyunlix _ chanmin کاپل فرعی : changsung _ 2min ژانر: عاشقانه ، اسمات ، امپرگ ، درام ، کمی طنز 🔞 روز های آپ : یکشنبه لی مینهو یه فرد پولدار و صاحب یه شرکت بزرگه ، با اینکه دوست پسر داره ، عاشق پسری میشه که به زودی میخواد ازدواج کنه. حالا مینهو تصمیم داره که اون پسر رو مال خودش کنه اما چطوری؟؟؟

  • YourSoul| Hyunin
    30.3K 7.2K 49

    "داستانی درباره‌ی شیطانی که عاشق روح یک پسر بچه شده" هوانگ هیونجین، پسری که تنها فرزندِ شیطانه؛ وقتی از جهنم وارد زمین میشه..عاشق روح پسر بچه ای به اسم یانگ جونگین میشه، ولی هرگز خودش رو نشون نمیده و پنهانی معشوقش رو تماشا میکنه! یانگ جونگین، پسری بیست ساله که زندگیش بخاطر هیونجین بهم ریخته، حاضر میشه عشق شاهزاده جه...

    Completed  
  • I'm The MFKIN' DEVIL (Yungi | Woosan)
    7.4K 1.4K 17

    جونگ یونهو رئیس مافیا شده بود که انتقامشو بگیره و نمیزاشت هیچکس جلوشو بگیره. نه رئیس یه کِلَن مافیای دیگه مثل خودش!!نه اون سونگ مینگیِ لعنتی که فقط بلد بود پاشو بین پاهاش بزاره و با گذاشتن لباش روی لبای یونهو اونو خفه کنه!! مینگی نمیتونست نظر یونهو رو عوض کنه..نه تا مثل سان بهش پیشنهادی مثل کشتنش رو نمیداد! ولی یونهو...

    Completed  
  • bloody story..!
    17.5K 4K 55

    •داستان خونین• •ژانر: انگست، رمنس، تراژدی، ومپایر •کاپل: هیونین، مینسونگ، چانلیکس •وضعیت: کامل شده ~~~ خلاصه: روزی که تصمیم گرفت به اون عمارت برگرده...فکر می‌کرد تنها چیزی که قراره اونجا ببینه، یک خونه ی متروکه و از یاد رفته است. فقط می‌خواست یک مدت از همه ی دنیا فرار کنه و توی اون عمارت قدیمی پناه بگیره. ولی...واقعا...