Kookmin
71 stories
ALFA ✔️ by jirin_fic
jirin_fic
  • WpView
    Reads 115,565
  • WpVote
    Votes 14,010
  • WpPart
    Parts 34
༆𝐂O𝐌𝐏𝐋𝐄𝐓𝐄𝐃༄ 《 _از جونم چی‌ میخای جئون؟؟ من فقط یه بتای کوفتیم!! +پس چرا رایحه داری؟ 》 چی‌میشه اگه تاوان اشتباه پدر رو پسر پس بده؟ کاپل : جیکوک _ نامجین _ تهگی ژانر : امگاورس _ طنز _ مافیا _ اسمات🔞 _ عاشقانه
موچی  by madgirl_baby_love
madgirl_baby_love
  • WpView
    Reads 12,562
  • WpVote
    Votes 1,375
  • WpPart
    Parts 11
خون آشامی و گرگین ای کوکمین لاور هستم و امید وارم از این داستان خوشتون بیاد
𝐀𝐩𝐡𝐫𝐨𝐝𝐢𝐭𝐞|آفرودیت  (𝐤𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧) by ll_Hanalia_ll
ll_Hanalia_ll
  • WpView
    Reads 98,742
  • WpVote
    Votes 11,391
  • WpPart
    Parts 52
▪︎اگه خواستنِ تو دیوونگیه، عاقل بودن حماقته! [ جئون جونگکوک، وارثِ یه خانواده سُنَتی و معروفه. اما آشناییش با پارک جیمین، افکار کلاسیکش از رابطه و ازدواج رو بهم میریزه! ] ▪︎تکمیل شده ▪︎couple: kookmin ▪︎Ganer: dram,romance,friends,smut ▪︎writer: Hanalia شکارچی شب در حال آپ...
When The Sun Sets | JiKook [Persian Translation] by tnarion
tnarion
  • WpView
    Reads 2,022
  • WpVote
    Votes 122
  • WpPart
    Parts 4
این مجموعه داستان زندگی جونگ کوک و جیمینه که از همدیگه دور می‌شن...
❕Vietato❕ by MinBlume
MinBlume
  • WpView
    Reads 56,003
  • WpVote
    Votes 8,094
  • WpPart
    Parts 28
چی میشه اگه پسر تخس رئیس جمهور کشوری که همجنسگرایی توش رسما ممنوعه، عاشق بادیگاردش بشه؟ 🚫ژانر: درام، اسمات، رمنس، جنایی 🚫کاپل: کوکمین @minblume :نویسنده ❗️این فن فیک همش نوشته خودمه، لطفا این فیک رو هیچ جای دیگه اپلود نکنید❗️
My hard love🥀🖤 by amirhosein3333
amirhosein3333
  • WpView
    Reads 132,655
  • WpVote
    Votes 12,704
  • WpPart
    Parts 19
کوکمین/مافیایی/خشن/هپی اند جیمین پسر 18ساله ای که ناراحتی قلبی داره وباپدرخونده بدجنس ومادرمریضش زندگی میکنه چی میشه اگه جیمین بعدازخرید با ماشین جئون جونگ کوک بدترین وبی رحم ترین مافیای کشور تصادف کنه پایان یافته❌
Fate or Folly? by mannambaba
mannambaba
  • WpView
    Reads 24,170
  • WpVote
    Votes 4,494
  • WpPart
    Parts 132
سرنوشت یا حماقت؟ ¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤🔮¤ هیچ کس فکرش رو هم نمیکرد که یه اتفاق ساده ممکنه زمینه ی فاش شدن همچین راز بزرگی باشه... کی می تونست حدس بزنه که فاجعه ی جبران ناپذیری پیش میاد؟ خب اگر دقیق بهش فکر میکردی... شاید وضعیتی که توش قرار داشتن خیلی هم فاجعه نبود..... وضعیت امروزشون بیشتر شبیه یه ‌وظیفه بود. انگار اونها مجبور بودن این زندگیشون رو برای سر پا کردن های داستان زندگی قبلی بزارن! باید سرنوشتی رو طی میکردن که پر بود از ناشناخته ها و درد ها... اما این وسط یه سوال وجود داشت؟ این واقعا سرنوشتشون بود یا با حماقتشون این سرنوشت رو رقم زده بودن؟! ********** Genre : Obscure ، romance , adventure , omegaverse , vampire ، Reincarnation ژانر: مبهم ، عاشقانه ، ماجراجویی ،امگاورس ، خون‌آشام ، تناسخ Main couple:jikookv کاپل اصلی: ویمینکوک Side couple: namjin, sope توجه: پارت های این فیک نیاز به توجه و تمرکز بیشتری از عموم فیک ها داره. ژانر این فیک مبهمه و چاله های زیادی سر راه شخصیت ها هست باید باهاشون صبور باشید ولی مطمئن باشید تک تک مسائل رو به شکل کامل حل میکنم. به اندازه ای که به شخصیت های اصلی توجه میکنید به داستان های فرعی و بقیه ی کاپل ها هم توجه کنید چون نکاتی درشون گنجونده شده ... در آخر اگر این فیک رو شروع کردید مهم نیست چه زمانی ب
𝑱𝒊𝒎𝒊𝒏 by koomini13
koomini13
  • WpView
    Reads 150,039
  • WpVote
    Votes 19,230
  • WpPart
    Parts 46
Completed♥️🗝 بخشی از فیک: "بس کن بس کن چرا فکر میکنی سختی که تو تحمل کردی و من تحمل نکردم چرا همچین فکر مسخره ای میکنی؟ به همون اندازه ای که تو سختی کشیدی منم کشیدم ، من و ببین ! تو باعث شدی من اینجوری بشم..اینی که میبینی جلوته هیولایی که خودت از من درست کردی ..... ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• "بازی با کلمات چیزی رو تغیییر نمیده ، قلب شکستم رو فقط با اثبات کردن دوست داشتنت میتونی ترمیم کنی" _______________________ "بیا خوده حرومزادش اومد .... "ب.کشم" جیمین به سختی گفت لبخند لرزونی زد با نفرت به چشمای اون مرد نگاه کرد هر لحظه کمبود اکسیژن بیشتر به بدنش فشار میاورد احساس خفگی بهش دست میداد پارک با دیدن پررویی جیمین بیشتر حرصش گرفت حلقه دستاش رو دور گردن پسرک تنگ تر کرد و محکمتر اون رو به سمت زمین فشرد
•Boyfriend's Sisters• by Cruellalove
Cruellalove
  • WpView
    Reads 10,755
  • WpVote
    Votes 1,845
  • WpPart
    Parts 5
*چندشاتی: خواهران ِ دوست پسر* •~خلاصه: پارک.. جی.. مین.. فرزند پارک جانگ یو، دانشجوی رشته ی حقوق دانشگاه ملی سئول.. پسری که از زیبایی چیزی کم نداره(البته این نظر خودشه!) و همینطور باهوش ترین دانشجوی حقوق دانشگاه(اینم نظر خودشه..!) از بچگی عادت داشت تمام سعی‌شو بکنه که توی همه چیز بهترین باشه.. و میشه گفت همیشه هم موفق بود.. مثال بارزش وقتی بود که نرسیده به دانشگاه، توی ترم اولش تونست دل بهترین پسر دانشکده فیزیک ببره و اینکارو درحالی کرد که جئون جونگکوک اصلا نمی دونست گیه! حالا بعد از یک سال و نیم رابطه.. جیمین قرار بود با خانواده ی جونگکوک آشنا بشه و این برای پسر وحشتناک بود.. وحشتناااککک.. چون خانواده ی جئون خانواده ی بزرگی بودن.. جونگکوک تک پسر آقای جئون بود و از همه بدتر.. جونگکوک چهارتا خواهر داشت!! و این برای جیمینی که پرونده آینده‌اشو با اون پسر بسته بود و چکش رو هم کوبونده بود و به خاطر اخلاق کمال گراش، میخواست توی دید همه عالی جلوه کنه.. خوده خوده بدبختی بود.. خوده خودش!... حالا ببینم.. کسی میدونه پارک جیمین خوشگل باهوش، قراره چطوری چند روزو با جئون‌ها سر کنه؟ خواهرای جونگکوک.. جیمینو میپذیرن؟ ژانر: فلاف، کمدی، رومنس کاپل: کوکمین به قلم: اقیانوس
forever you  by meridamad
meridamad
  • WpView
    Reads 73,931
  • WpVote
    Votes 12,276
  • WpPart
    Parts 27
_عمو جین....پارک جیمین کیه؟! جین نگاهی به جونگکوک انداخت. _پارک جیمین ؟!؟ منظورت دوست دانشگاه باباته؟! اون یه پسر خوشگل ریزه میزس. البته الان چند ساله ازش بی خبرم.. جیمین نگاهی به پدرش انداخت. _آپا...تو یه دوست داشتی که اسمش جیمین بوده؟!....پسر بوده؟!؟....خوشگل بوده؟!؟....آپا جیمین الان کجاست؟؟؟...میشه ببینمش؟!؟؟؟ حتما اونم مثل عمو یوگیومه....خونشون کجاست؟!؟؟ _وای جیمینی چه خبرته؟!؟؟؟ جونگکوک جیمین رو بغل کرد. _پارک جیمین بهترین دوستیه که تا حالا داشتم...اون واقعا با بقیه فرق داشت...دنبال دختر ها راه نمی افتاد و خیلی باهوش بود...میشه گفت یه جورایی مثل دخترا بود. مثل اونا ظریف بود..خیلی حساس بود .....معمولا مثل دخترا هم لباس میپوشید. _آپا...دوستت دامن میپوشید؟! جونگکوک قهقه زد. _نه...ولی شلوارک و لباس های رنگی و روشن میپوشید.....آبی و زرد خیلی بهش میومد.... _ پس حتما خیلی خوشگل بوده...چون پسرا تو لباس رنگی خیلی زشتن...البته به جز عمو جین...نگفتی خونشون کجاست. جونگکوک خندید... _من نمیدونم عزیزم....الان چند ساله که ازش بی خبرم....الانم بازی بسه...بریم تولد بگیریم...