poke_r833
(نوشتههای تکپارتی)
<میدانی ماه هنگامی که در غمهایم من بودم و من
و تاریکی منرا درآغوش گرفته بود
به سراغت میامدم..همیشه پشت آن درخت توتی که در حیاطمان بود قایم میشدی
زیبا بودنت باعث میشد برای چند لحظه لبخند بزنم فارغ از تمام غمهایی که در دلم تلمبار شده بود و یا بغضی گلویم را میفشرد...
میدانی ماه
اینروزها چشمانم فقط به دنبال تو میگردد عجیب است که انقدر زیبایی...
پس میتوانی من را در آغوش بگیری ماه؟>