Select All
  • Goddess of the night
    211 6 1

    تلخ شده بود اما تقصیری نداشت، حداقل نه تا وقتی که قلبش با درد، گوشه‌‌ قفسه‌ی سنیش مچاله شده بود و داشت با تمام وجودش مینالید‌. -توئه لعنتی احساسات منو به بازی گرفتی، نه؟ تیله های مشکی و بزرگش مثل همیشه براق نبودن، فقط از فرطِ غم، خیس و لرزون به نظر میرسیدن... و همین نفس مرد رو میگرفت. -فکر میکردم رها کردنت سخت باشه...

    Completed   Mature
  • Cafune
    5.2K 921 28

    تهیونگ با اشکی که ناخواسته رو گونش میریخت‌، دست گذاشت رو سینه‌ی پسر مقابلش و لب باز کرد تا گله کنه. -امشب تولدمه؛ چرا یادت نیست؟ با دلگیری به چشم های جونگکوک خیره شد و با درک نکردن حس چشماش، اشکاش با شدت بیشتری راه خودشون رو پیش گرفتن. -سه ساله بهم تبریک نگفتی... چرا بهم نگفتی تولدت مبارک کافونه؟ جونگکوک با شنیدنِ "کا...

    Mature