David221B's Reading List
4 cerita
فیکشن جانلاک : نیاز دارم منو ببینی (I Need You to See Me) oleh johnlock_farsi
فیکشن جانلاک : نیاز دارم منو ببینی (I Need You to See Me)
johnlock_farsi
  • Membaca 2,752
  • Suara 313
  • Bagian 2
اینستاگرام: Johnlock.ir "بعد از رفتن به جنگ، جان دوباره به خونه برگردونده میشه، این بار با یه قوزک شکسته و حافظه ای که بخشیش رو از دست داده. جان نمیتونه 5 سال گذشته رو به خاطر بیاره. 5 سالی که به عنوان همکار و همسر شرلوک هولمز سپری کرده بود. " . . خب این داستان مال من نیست. من فقط برای یه دوست ترجمش کردم. حتی نمیخواستم منتشرش کنم. احتمالا بعد از این باید برم و به نویسندش خبر بدم که داستانش رو ترجمه کردم. نمیدونم اون بیرون هنوز جانلاک/جانلوک شیپر ایرانی وجود داره یا نه ولی بذار امتحانش کنیم :) کاورش از یکی از خواننده های خوشگل: thatbluetommo لینک اصلی داستان: https://archiveofourown.org/works/3809377
it supposed to be an outing!!! oleh 0Aurelianus0
it supposed to be an outing!!!
0Aurelianus0
  • Membaca 10,554
  • Suara 1,620
  • Bagian 12
شرلوک و جان، به پیشنهاد یا شایدم اجبار شرلوک، به یک سفر تفریحی روی دریا میرن. "که جان یکم استراحت و تفریح کنه..." مشکل اینجاست که شرلوک هیچوقت اهمیت نمیده. و مخصوصا هیچوقت خودشو گرفتار شرایط کسالت آوری مثل تفریح به سبک مردم عادی وسط دریا نمیکنه. اونم وسط دریا!! "یه جای کار میلنگه" جان با خودش فکر میکنه. یه فف جانلوک b: فقط برای سرگرمی نوشته بودم ولی دارم پابلیشش میکنم ://// پسسسس... اگ مسخره بود یا غلط املایی یا هر اشکالی داشت یا اگه برای جاییش ایده‌ی بهتری دارید یا حتی برای ادامه‌ش حتما بگید^-^ انشالله که لذت میبرید :') (اسمات نداره) (من تا حالا تو کروز نبودم و مطلب بدرد بخوری هم نتونستم درموردش پیدا کنم، اگه اشکالی پیدا کردید حتما بگید)
Red Roses & Milk oleh 0Aurelianus0
Red Roses & Milk
0Aurelianus0
  • Membaca 15,303
  • Suara 2,539
  • Bagian 33
[Johnlock][جانلوک] تو کوچه پس‌کوچه های شهر بزرگ لندن، یه دختر ۱۶ ساله میدوه. عشق شکارشه. مخصوصا غنچه‌های عشقی که زیر برف‌های سنگین بیتفاوتی و حماقت مردم، هیچوقت فرصت شکوفا شدن نداشتند. غنچه‌ای توی طبقه‌ی دوم بیکر بی۲۲۱ ده ساله که زیر برف مونده. دست‌های دختر مو قرمز از کنار زدن برف‌های بیشمار، زمخت و سوخته شدند. هیچکس از اون تشکر نمیکنه. غنچه‌ای در پاییز شکوفا میشه. / | \ کف کردید عجب خلاصه‌ای نوشتم :/ خودم که کف کردم... آریوس برگشته با یه فف دیگه از جانلوک. بخوانید و لذت ببرید و با نظر ها و ووت هاتون منو ذوق زده کنید. تنها دلیل نوشتن و ادامه دادن و ادیت کردن این فف تا ۴ صب کامنت های شما بود... *ذوق😆 فف مثل قبلی بعد از فصل ۴، مرگ مری و بزرگ شدن رزیه. رزی ۶ سالشه و میره مدرسه پیش‌دبستانی یه همچین چیزی. و جان و شرلوک هم میرن پرونده حل میکنن مثل همیشه و توی یه خونه زندگی میکنن. :/ نصف خلاصه افتاد تهش چرا...
You Might Just as Well Be Blind [Johnlock] oleh sizartaDowneyJr
You Might Just as Well Be Blind [Johnlock]
sizartaDowneyJr
  • Membaca 43,384
  • Suara 7,652
  • Bagian 20
وقتی شرلوک و جان به قاتلی بر میخورن که کاپل ها رو شکار میکنه، مجبور میشن کاری رو انجام بدن که همیشه میدن: به هر نحوی دستگیرش کنن. اما این بار یه چیزی فرق داره! [وضعیت:کامل شده]