✅کامل شده این داستان در واقع یه رمان بلنده که از اول تا آخرش موضوعای مختلفی رو پشت سر میزاره, گمونم هر چی که دوست داشته باشید تو یه فف بخونید اینجا جمع شده, از اولش که خشن شروع میشه تا آخرش که عاشقانه و درام تموم میشه... و باید بگم صد پارت اول این فف فصل اول داستانه و صد پارت دوم فصل دوم با موضوعات خاص خودشه.

A Drarry fanfiction based upon a simple question - what if Draco had met Harry in a different way to how it happened in the books? I try to follow JK's basic storyline so it seems similar to the books and movies, but with some differences (obviously) to make the Drarry happen.

• فف ترجمه شده از نسخه‌ی انگلیسی (منبع AO3). • برای مدت سه قرن، کرولی بارها و بارها به‌عنوان یه انسان بدون خاطره‌ای از گذشته‌ی خودش، تناسخ پیدا کرده‌. ازیرافیل هربار سعی کرده راهی پیدا کنه تا اون رو به خود واقعیش برگردونه؛ اما به‌نظر میرسه تنها کاری که انجام میده اینه که به خودش و کرولی صدمه میزنه. این بار قصد داره کرولی رو توی گل‌فروشیش ببینه، فقط همین. اما کرولی نمیتونه ماجرا رو نیمه‌کاره رها کنه. • یادداشت مترجم: این فف یکی از معروف‌ترین فف‌های گوداومنزه، اسم مجموعه‌ی اصلی Pray for us, Icarus هست. • شیپ: ازیرافیل و کرولی • Ship: Aziraphale/Crowley • مینی سریال گود اومنز • Series: Good Omens • AU

_طوری دوستم داشته باش که انگار فردایی وجود نداره.. "❤💚"

[کامل شده] "میدونی... ویلیام احمق‌ترین آدمیه که دیدم.‌ تو بهش آسیب زدی‌. دوباره، و دوباره، و دوباره." با هر کلمه‌ای که میگفت صداش بلندتر می‌شد. همزمان با کلمه‌ی آخر، محکم‌ترین مشتش رو به صورت مرد کوبید. اونقدری که استخوان‌های انگشتهاش احساس درد و سوزش کردن. نگاه کوتاهی به پشت دستش که به خون هانیبال آغشته شده بود انداخت و قهقهه‌ی عصبی زد. "و اون تو رو بخشید. دوباره، و دوباره، و دوباره. ولی من؟ نه، لکتر. هرگز." _______________ Series: Hannibal NBC Couple: Hannigram Genre: psychology, thriller, romance, smut

این داستانم یه شیپ از دراریه؛ دراکو مالفوی و هری پاتر توی مجموعه فیلم‌های هری پاتر. ایده از خودمه و امیدوارم سوتی و مشکل نداشته باشه. سعی می‌کنم مثل رمان قبلیم خشک و فضای سنگین نداشته باشه. بخونید و نظر بدید و امیدوارم لذت ببرید.

وقتی تناسخ عشقِ از دست رفته ی مرلین رو بهش بر میگردونه... [وضعیت:کامل شده]

سلام گایز ! خیلی با خودم فکر کردم که خب کاپل دراری بزارم یا نه و خب بلاخره به این نتيجه رسیدم که بزارم🤌 .... داستان از اونجایی شروع میشه که ، دراکو مالفوی از دنیای جادو اخراج میشه و به دنیای ماگل ها تبعید میشه و یک کتابخانه سیار و البته جادویی رو می‌سازه. حالا چی میشه اگر بعد از دوسال زندگی توی دنیای ماگل ها یک نوزاد به زندگی اون راه پیدا کنه ! ... حالا پانزده سال از زمان که از دنیای جادو اخراج شده گذشته . چی میشه که پسرش به او اسرار می‌کند که به دنیای جادو بره ! دیدار دوباره با گذشته ... کاپل : دراری

یه فیکشن برای ابراز علاقم به کاپل دراکو و هری‌. "I love it and I hate it at the same time You and I drink the poison from the same vine"

*کامل شده* این فف با همه فف های دراری که تا الان خوندید زمین تا آسمون فرق داره بهتون قول میدم😂🤝🏻