Zouis
2 hikaye
Mirror (Zouis) tarafından hanaghorbani
Mirror (Zouis)
hanaghorbani
  • OKUNANLAR 4,341
  • Oylar 1,227
  • Bölümler 12
「Completed」 نمیدونست چرا باید بخاطر نبود دست زین روی پهلوش احساس آزردگی کنه؛ انگار دست زین سفیدچاله‌ای بود که حس خوب از خودش ساطع میکرد و سیاهچاله روی پهلو لویی اون‌ها رو می‌بلعید. (باید ادیت بشه اما بخاطر کامنت‌هایی که روی پاراگراف‌ها باقی موندن دلم نمیاد به چیزی دست بزنم که اون کامنت‌ها بپره پس بخاطر اشتباهات نگارشی و قسمت‌هایی که می‌تونست بهتر جمله‌بندی بشه، عذر می‌خوام.)
Fear [Zouis] tarafından by_harry
Fear [Zouis]
by_harry
  • OKUNANLAR 36,358
  • Oylar 7,854
  • Bölümler 47
[Completed] از عشق، تو فقط زیبایی‌شو دیدی؛ من می‌خوام جنون رو نشونت بدم!