Vybrat vše
  • HaMira ∥ هامیرا {KookV, NamGi, HopeMin}
    32.6K 4.4K 45

    🔴 #Full 🔴 داستان از جایی شروع میشه که جئون تهیونگ، امگای شیرین و عزیزکرده‌ی استاد ریاضی، جئون جونگ کوک، از آلفای گرگش باردار می‌شه و چالش تازه‌ای به زندگی اون اضافه می‌کنه. چرا که جونگ‌کوک به عنوان یه هیبرید گرگ توی دنیایی که انسان‌های غیر هیبریدی به شدت گرگ‌ها رو تحقیر می‌کنن، ناچاره خودش رو پنهون نگه داره... همینط...

    Dokončené   Pro dospělé
  • INRED | VKOOK
    598K 49.2K 100

    In Red - سرخ‌پوش جونگکوک جئون، رئیس زاده‌ی بند هشتم زندان گری سی! کسی که توی سلول‌های اون زندان بزرگ شده بود و حالا یک تازه وارد توی بند هشتم، همه چیز رو بهم ریخته بود! 🔞🃏⛓ تازه واردی که بدون هیچ ترسی مقابلش می‌ایستاد و با گستاخی جوابش رو می‌داد اما کی فکرش رو می‌کرد اون تازه وارد باعث شه #غرور خود ساخته‌اش رو از دس...

  • Mad wolf | kookv
    86.8K 16.6K 32

    جونگکوک از وارث کیم ها متنفره از جوری که اون پسر بی نقصه، جوری که همه ادم های اطرافش مثل یه پرنس باهاش رفتار میکنن از همشون متنفره.... ولی کمتر از چند هفته طول میکشه تا جونگکوک درک کنه چرا همه تهیونگ رو دوست دارن و چرا انقدر پسر مورد پرستش قرار میگیره و حالا خودش هم جزو اون دسته ادم هاییه که برای داشتن تهیونگ هرکاری...

  • 💎Crystalline💎
    1M 149K 100

    زمانی فهمیدم یک گناه‌کارم که به امگا بودنم پی‌بردم. با متولد شدنم به عنوان یک امگا، بزرگ‌ترین گناه عمرم رو مرتکب شدم. اما وقتی دست خودم نبود که چطور متولد بشم، آیا عادلانه بود که از طرف خانواده‌م به گناه‌کار بودن متهم بشم؟ و اگه این تقصیر منه...کاش اون‌هایی که به اختیار خودشون یک آلفا متولد شدن بهم بگن که دقیقا کجای...

    Dokončené   Pro dospělé
  • Whiskey[ویسکی]
    655K 100K 67

    Vkook/kookv [completed] 《صد بار بهت گفتم تو کابین خلبان نباید سیگار بکشی...حرف حساب حالیت نمیشه انگاری؟...بلند شو برو بیرون.》 《اه کیم...با این طرز نگاه کردنت فقط اون پایینیه که واست بلند میشه》 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 《بیاین بریم تو دنیای میلیاردرای دلاری... هوم؟ زندگی سرشار از زرق و برقشون... کسایی که حتی با دلار س...

    Dokončené  
  • 𝗦𝘁𝗼𝗰𝗸𝗵𝗼𝗹𝗺 | KOOKV
    486K 75.1K 32

    [Completed] "- این موضوع به تو مربوط نیست جئون. بکش کنار. ارباب کیم با سردی گفت و قلب تهیونگ با وحشت توی سینه اش کوبید‌. اسلحه مشکی توی دست پدرش پر بود و تنها چیزی که بین اون و مرگ ایستاده بود جئون جونگ کوک بود. - اسلحه رو بزار کنار کیم. جونگ کوک با خونسردی گفت و این بار ارباب کیم با عصبانیت فریاد کشید: - بکش کنار عوض...

    Dokončené   Pro dospělé