زردوسبز'!◎~◎
9 stories
•SOUR DIESEL• by hos9a_reyhani
hos9a_reyhani
  • WpView
    Reads 11,247
  • WpVote
    Votes 2,337
  • WpPart
    Parts 42
و دوباره همون چشم‌ها، چشم‌هایی که مثل سور‌دیزل بودند. همونقدر اعتیادآور، خطرناک و نفرین شده. " عزیزم! تماشا کن، ببین چجوری دنیات رو از چیزی که هست تاریک‌تر می‌کنم. با چشم دلت نگاه کن، چون من اون سوردیزل‌های زیبا‌ رو از حدقه درآوردم. ببین، ببین چقدر زیبا روی دستم میرقصن! چرا تحسینم نمی‌کنی؟ اون لب‌های سرخت رو باز کن و تحسینم کن که چطوری چشم‌هات رو به زیبایی تمام، مثل سور‌دیزل دود میکنم. زیباست نه؟ " -HOSNA^__^ 💛ZARRY STYLIK💚
•THE LOST WORLD• by hos9a_reyhani
hos9a_reyhani
  • WpView
    Reads 7,400
  • WpVote
    Votes 1,367
  • WpPart
    Parts 23
هرچیزی در این جهان امکان گم‌شدن دارد، حتی خودش! جهان‌گمشده با جنگ، مرگ، خون، نفرت و کینه توام است. جهانی که در آن خبری از صلح نیست! اما، پیش‌بینی تمام جهان‌گمشده را دگرگون می‌کند. کسی پا به این جهان می‌گذارد که تمام قوانین را نقض می‌کند، یک استثناء. کسی که به ارمغان آورنده‌ی صلح است. وارث جهان‌گمشده. حال، همه با پا خاستند، برای نابود کردن مستثنی. و این داستان جهان‌گمشده است. به جهان گمشده، مهد نبرد خوش‌آمدید! •الهام گرفته از: نبرد با شیاطین و سرزمین اشباح-دارن شان• -HOSNA^__^ 💛ZARRY STYLIK💚
beyond expectation [zarry] by ellannosaurus
ellannosaurus
  • WpView
    Reads 4,312
  • WpVote
    Votes 470
  • WpPart
    Parts 6
همه چیز از اون روز شروع شد... روزی که زندگی خیلیامونو تغییر داد... روزی که همه ی صداها خاموش شدن و دنیا،توی سکوت فرو رفت... روزی که چهرشو از پشت دود سیگار نیم سوخته ی توی دستش برای اولین بار دیدم... Zarry stylik au [ completed ] Book 2
Dreams. |zarry| by Ya_sa_Mmin
Ya_sa_Mmin
  • WpView
    Reads 23,357
  • WpVote
    Votes 3,672
  • WpPart
    Parts 22
این قصه، قصه ی من و توئه قصه ی رویاهایی که گم شده بودن...
Spring dreamer. |zarry| by Ya_sa_Mmin
Ya_sa_Mmin
  • WpView
    Reads 3,515
  • WpVote
    Votes 881
  • WpPart
    Parts 20
اینا رو برای تو می نویسم. چون این قصه، قصه ی من و توئه... قصه ی رویاهایی که گم شده بودن...
Kiss & Cry |Zarry| by callmebiscuit
callmebiscuit
  • WpView
    Reads 12,182
  • WpVote
    Votes 1,719
  • WpPart
    Parts 15
ساعت دقیقا ۲۳:۴۰ رو نشون میداد. درحالی که روی تخت نامرتبش نشسته‌بود با مدادی که توی دستش داشت روی برگه‌ی روبه‌روش با خط ریز و مورچه‌وارانه نوشت «مقدمه». انگشتاشو سه بار متوالی به گوشه برگه کوبید و عصبی یه گوشه پرتش کرد. نفسشو تلخ بیرون داد و با صدایی لرزون‌تر از دستاش چیزی رو که «اون» بهش گفته بود تکرار کرد:«مزخرفه! بدترین خیانتی که میتونی در حق یه کتاب چندصد صفحه‌ای بکنی، اینه که بخوای توی ده بیست تا کلمه واسش خلاصه بنویسی!» لبخندی زد که زهرمار کرد شیرینی خاطره‌ی صداشو توی ذهنش... بی مقدمه بالای صفحه اسم داستانو نوشت: kiss and cry.
relax  (ترجمه ) by elinah111
elinah111
  • WpView
    Reads 112,440
  • WpVote
    Votes 10,086
  • WpPart
    Parts 44
عاشق دشمن شدن بخشی از برنامه نبود این قرار نیست پایان خوشی داشته باشه
Shsh!  by Nrgs_A
Nrgs_A
  • WpView
    Reads 55,893
  • WpVote
    Votes 7,411
  • WpPart
    Parts 48
هری فهمید اگر میخواد زنده بمونه باید بین لبای زین نفس بکشه! شکار معصومیت یک پرنس زیبا واقعا ستودنی بود! دست زین پایین رفت و هری لبشو محکم گاز گرفت ؛ کمربند اون حوله ی مزاحم رو از جاش کند.. دست مرد لای رونش حرکت کرد. حس میکرد ملافه های زیرش الانه که آتیش بگیرن! طولی نکشید که وجود ناگهانی زین رو تو خودش حس کرد! چنگ دردناکی به ملافه ها زد و پایین تنش از درد کمی بالا اومد! برای اینکه وارد پسر شه عمیق تر فشار اورد و جیغ هری ندا از موفق شدنش رو داد! لذتی اشتباهانه از پلکای خیسش تا بند بند انگشتاش رو به سر رفتن بود! قرار بود بعد از این چی بشه؟ صدای سرد مرد به پوست صافش شلاق زد " با طلوع آفتاب ویلا رو ترک میکنی! " نه...نه اون نمیتونست انقدر بی رحم باشه...