"پلیس‌ها و خلافکارها، دو دنیای کاملاً جدا. یکی به دنبال عدالت، دیگری به دنبال قدرت. توی این شهر شلوغ، دو کارآگاه پلیس ماهر و دو عضو خطرناک مافیا، به طور ناخواسته وارد یک بازی خطرناک شدند. پرونده‌ای پیچیده اونا رو مجبور میکنه مسیرشون به هم برسه، و هر قدمی که برمی‌دارند، مرز بین دشمنی و دوستی کمرنگ‌تر می‌شه. اونا کم‌کم متوجه شدند که شاید دشمن اصلی، کسانی نیستن که روبروی اون ها ایستاده بلکه شاید احساساتی باشه که قراره باهاشون سر و کله بزنن...؟" -------------------------- 𝖬𝖺𝗂𝗇 𝖼𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾𝗌 : 𝗃𝖾𝗈𝗇𝗀𝖼𝗁𝖾𝗈𝗅 / 𝗆𝗂𝗇𝗐𝗈𝗇 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾 : 𝖺𝖼𝗍𝗂𝗈𝗇, 𝗋𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝖺 𝖻𝗂𝗍 𝗌𝗆𝗎𝗍

*به پیر به پیغمبر هپی اندهههههههه چی میشه اگر یه الفای مغروری که امگاهارو یه وسیله برای رفع نیازش میبینه به امگایی بربخوره که از همه الفا ها متنفره؟ "_تمیزش کن +مطمئنم خودت از پسش بر میای _همین الان گندی که زدی رو درست میکنی،تازه نیازی به دستمال هم نداری ، زبونت میتونه مشکل رو حل کنه +من کمک کردن به معلولین جسمی رو دوست دارم ولی متاسفانه نمیتونم به معلولین ذهنی کمکی بکنم،بهتره خودت دلا بشی و لیسش بزنی اگر تمیز بودن کفشت برات مهمه " ژانر: 𝑆𝑚𝑢𝑡, 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎𝑣𝑒𝑟𝑠, 𝐶𝑜𝑚𝑒𝑑𝑦 کاپل اصلی:minsung کاپل فرعی:chanmin,hyunlix

🏁نام: مالکیت خط 🏁کاپل اصلی: جیهان 🏁کاپل فرعی: جونگچول/ بوگیو 🏁ژانر: امگاورس/ استریت ریسینگ 🏁قسمتی از داستان: محوطه پارکینگ کلاب حالا پر شده بود از جمعیت هیجان زده، دود های رنگی که روی اسفالت نم زده از بارون پاییزی منعکس میشدن و ماشین های اسپورتی که پشت خط پارک شده بودن و زیر نور های نئونی کلاب میدرخشیدن. صدای غرش موتور های در حال گرم شدن همه رو به وجد میاورد و هر بار یکی از مسابقه دهنده ها اجازه میداد غرش موتورش بلند تر به گوش برسه. جاشوا ژاکت چرمیش رو توی تنش مرتب کرد و با قدم های پر اعتماد به نفسی سمت هوراکان مشکیش راه افتاد. با هر قدمش نگاه های بیشتری به سمتش جذب میشد و الفا به خوبی از تاثیرش روی جمعیت اگاه بود. هر چی نباشه این منطقه منطقه خودش بود و جاشوا هرگز اجازه نداده بود کسی توی منطقه خودش تاج رو ازش بدزده. جوریکه همه یه قانون برای جاده های زیر پاش وضع کرده بودن. "هرگز اول نمیشی اگه مال جاشوا نباشی" چون فقط یه نفر بود که اجازه داشت برنده باشه. و جاشوا خودش با دستای خودش اجازه داد یه نفر جایگاهش رو ازش بدزده. جاشوا می‌ تونست فشار بیاره، حتی یه برخورد کوچیک باعث میشد هوراکانش از جونگهان جلو بزنه، اما فرمون رو همزمان با اون چرخوند. اجازه داد ماشین یکم بلغزه و جونگهان ازش جلو بزنه. 🚘شروع

~وان شات های سونتین~ نوشته شده توسط خود نویسنده: lia ترجمه از یه وان شات انگلیسی: Translation

بی‌خداحافظی جدا شدیم... و من مانند کودکی بودم که نبوسیده دفن شده بود. آخرش راست میگفتند؛ رفتن‌های واقعی بدون خداحافظی‌ست :) Couple: Jeongcheol Genre: Criminal, Drama Fiction, Multishot

اونها شونزده ساله که ازدواج کردند، اما رابطه‌شون با وجود جر و بحث‌های روزمره زندگی مشترک، همچنان پابرجا مونده. آیا عشق بوده که همیشه اونها رو در کنار هم نگه داشته؟ یا شاید چیزی پنهون وجود داره؟ مطمئناً، جونگهان به شدت به سونگچول وابسته‌ست، اما عاشقش نیست و این احساس دو طرفه بود. سونگچول بدنش رو می‌پرستید، اما عاشقش نبود. اونها یک زوج بودند، یک جفت که به هم نیاز دارند، اما راه‌های دیگه‌ای برای ادامه رابطه طولانی اونها وجود داره....

عشق، مثل مسابقه فرمول یک، پر از پیچ‌های خطرناکه. آیا یون جونگهان اون راننده با زخم ها کهنه میتونه از سایه‌‌ی گذشته فرار کنه و به چوی سونگچول هم تیمی عاشق‌پیشه‌ش بالاخره اعتماد کنه؟ * یه وان‌شات🔞 از جونگچول*

در سال ۱۸۶۸ میلادی، در دوران ویکتوریایی انگلستان، جولیان، دهقان جوان، برای کار به عنوان خدمتکار به اصطبل‌های عمارت اشفورد راهی میشود. ارباب عمارت ، لئو چارلی هرینگتون، که قرار است به زودی دوک شود، پس از جنگ کریمه بعد سال ها بازگشته است. شایعات بی‌شماری، هر یک نا‌پسندتر از دیگری، درباره او بر سر زبان‌هاست. برخی او را متهم به عیاشی و بی‌بندوباری میکنند، در حالی که برخی دیگر از سرشت سادیسمی او و لذتی که گویی از بدرفتاری با خدمتکاران عمارتش میبرد، سخن می‌گویند. جولیان جوان، که در محیطی روستایی و سخت‌گیر پروتستانی بزرگ شده و به اشرافی‌ها به شدت بدبین است، تلاش میکند جای خودش را در این عمارت مرموز پیدا کند. اما ناخواسته، توجه چارلی را به خود جلب میکند... بدین ترتیب، بازی‌ای از وسوسه و فریب، آمیخته با سلطه و ممنوعه‌ها، بین این دو مرد که از هر نظر با هم در تضادند آغاز میشود: یک خدمتکار جوان و ساده، و یک اشرافی‌زاده در آستانه به قدرت رسیدن. *فیک ترجمه و بازنویسی شده* *اسم ها تغییر داده شده* ⚠️دارای صحنه های شدیدا حساس (صحنه‌‌های‌جنسی،قتل،خشونت،تجاوز) جونگهان> جولیان سونگچول> چارلی

مدتی است که پادشاه گوریو با دختری اشراف زاده ازدواج کرده، ولی رابطه آنها آنطور که می بایست پیش نمیرود. زیرا پادشاه همجنسگرا است و با کسی رابطه دارد که....

عشق در نگاه اول مسخره ترین و غیرقابل باور ترین عشق توی دنیاست. حداقل این چیزی بود که جونگهان بهش باور داشت ولی تا قبل از دیدن اون چشم های زیبا و دروغ گو که زندگیش رو به بازی گرفت.