owl04_'s Reading List
5 stories
MANCHESTER RIVALRY | VKOOK ✓ by 666fairytales
666fairytales
  • WpView
    Reads 118,376
  • WpVote
    Votes 15,337
  • WpPart
    Parts 34
در دهه ۱۹۲۰ میلادی دو تا از بهترین مردهای مجرد شهر منچستر خواستگار یک دختر اشراف زاده بودن. دختری بسیار زیبا و جوان. جئون جونگکوک و کیم تهیونگ از اولین باری که همدیگه رو دیدن، میدونستن که قراره رقیب هم باشن و تلاش کنن تا قلب دوشیزه رو به دست بیارن. یا حداقل اینطور فکر میکردن. اما خیلی زود احساساتی که نسبت به دوشیزه جوان داشتن تبدیل به احساساتی نسبت به همدیگه شد؛ درست مثل گلهایی که توی ماه آوریل شکوفه میزنن‌. [ترجمه فارسی] © bhyuntaee
My Sin by Bitamoosavi
Bitamoosavi
  • WpView
    Reads 1,109,332
  • WpVote
    Votes 102,038
  • WpPart
    Parts 52
Vkook [completed] -من از ماشینت سواری گرفتم کیم... -میتونستی با صاحبش انجام بدی جعون... ... -ازت خواستم بمونی... -اره ازم خواستی... اما قرار نیس خواسته هاتو براورده کنم... ... دو نفر... از دو خانواده ی متفاوت... پشت نقاب سادگیشون یه شیطان پرورش دادن... اما خب... کسی یادش نبود... اون دو شیطان هرشب باهم... میرقصن... ▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎ کاپل: تهکوک___سپ___نامجین و... ژانر:هیجانی___عاشقانه___روزمره___+۱۸___اسمات___کمی بی دی اس ام( اما نه برای کاپل اصلی) (هر روز اپ میشه) ▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎ 《ایده برگرفته از فیلم اسپانیایی گناه من》...برخی اتفاقاتِ خیلییییی کم تا حدودی شبیه فیلمه ولی ۹۰ درصد از اتفاقات هم تخیل خود نویسندست... ▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎ 🥇 tae 🥇 taekook *_*
My Angel (VKOOK) by BTSJKV1
BTSJKV1
  • WpView
    Reads 8,964
  • WpVote
    Votes 548
  • WpPart
    Parts 19
فصل قبل فرشته داستان ما تهیونگ به شیطانش نرسید..ولی با متولد شدن دوباره جونگکوک...مسئولیت اینو داره تا تمام خاطره جونگکوک برگردونه...آیا موفق میشه...؟نتیجه زحمت های او چی‌میشه..؟ کاپل:ویکوک ژانر:فانتزی،عاشقانه،درام،ماجراجویی "کامل شده"
Fudoshin ( Hyunlix , seungin ) by tiny8m1t
tiny8m1t
  • WpView
    Reads 146,955
  • WpVote
    Votes 14,506
  • WpPart
    Parts 54
داستانی از هیونجین ، نقاشی که بعد از عمل پیوند قلب مادرش به لی فلیکس، نویسنده دورگه ای که درسشو ول کرده بود زندگی براش روی دیگه ای از خودشو نشون میده و چی میشه اگه این‌ بین اتفاقاتی بیوفته که همه چی رو تغییر بده؟! « - بهم گفتی فودوشین، این یعنی چی؟! هیونجین به چهره خنثی پسر کناریش زل زد، زیادی زیبا بود: - اول بهم بگو الان چه احساسی داری؟! - منظورت چیه؟! انگشت های کشیدشو بین انگشت های کوچیک فلیکس قفل کردو گفت: - منظوری ندارم فقط احساستو بهم بگو فلیکس به دست های قفل شدشون زل زد و بعد از مکثی ادامه داد: - خوشحالم اما کمی هم میترسم لبخند لبای هیونجین از چشمای فلیکس دور نموند: - فودوشین یعنی همین! نگاه کنجکاو فلیکسو که دید ادامه داد: - من نمیتونستم از چشمات بخونم چه حسی داری چون نشونش نمیدی اما خوشحالی و داری اینو پنهان میکنی، مامانم بهم گفته بود فودوشین به کسایی میگن که علی رغم احساساتی که تجربه میکنن اونو از بقیه پنهان میکنن؛و تو لی فلیکس...تو فودوشین منی!»