ژانر : 『اسمات، تخیلی، خوناشامی، رمنس』
کاپل : 『چهلیسا.جنسو』
خلاصه : 『لیسا مانوبان، ملکه ی خوناشام ها و سرزمین زیرزمینیه اما هرگز یک بیمار سادیسمی نیست.گرچه کسی حرفش و باور نمیکنه و پرستارش، پارک رزان، هم مستثنی نیست.لیسا توسط بهترین دوستش از تاج و تختش پایین کشیده شد و به عنوان یک بیمار سادیسمی جایی درون تیمارستانی نحس، گرفتار شد.اما ملکه ها از تراژدی متنفرن.پس لیسا تصمیمی میگیره، تاج و تختش و پس بگیره.و...آیا کسی هست که ندونه، یک بیمار بدونه پرستارش قادر به انجام هیچ کاری نیست؟』
جنی و لیسا عاشق هم میشن اما لیسا به خاطر تعصب قبیله هاشون مجبور به ترک جنی میشه. جنی که دلیل رفتن لیسا رو نمی دونه هنوزم منتظره تا لیسا برگرده. لیسا جنی رو برای همیشه ترک می کنه یا راهی برای رسیدن بهش پیدا میکنه؟
==========================
اگه ترکت کنم...ممکنه یک روزی فکر کنی دوستت نداشتم؟؟؟
زمانی که یک دختر زیبا که به عنوان بارمن به نام کیم جنی کار می کرد، مجبور شد با یک مافیای شیطانی
به نام لالیسا مانوبال دست و پنجه نرم کند
زندگی کیم جنی پس از آن ملاقات غیرمنتظره به طرز
چشمگیری تغییر کرد،در ابتدا،جنی به دلیل شخصیت
نامنظمش از لیزا متنفر بود،اما زمانی که این دختر
طرف دیگر مافیای شیطان را کشف کرد،عاشق لیزا شد
دختر مصمم است نگرش لیزا تغییر دهد و قصد دارد
با او داستانی عاشقانه بسازد
این مافیای دیوانه است
دیلیا خسته بود ولی نشون نمیداد،عاشق خواب بود ولی از خوابیدن سر زمانای مشخص بیزار بود و آهنگاش، طراحیاش و تماشای سریالای مورد علاقش دریچه ی کوچیکی بودن برای فرار از واقعیت.
امیلیا برعکس بود، بیشتروقتا خودش رو غرق میکرد هرچقدرم که واقعیت ترسناکو بی رحم بود . با اینحال اون دریچه کوچیک برای فرار بعضی وقتا مورد استفاده قرار میگرفت.
این لحظه درست مثل خوابیه که در حال وقوعه، درست مثل تصور رقصیدن باهاش، مثل رویای نیمه شب توی اتاق زیر شیروونی در حالی که بارون میباره.
و اوج حماقته، رقص ی خدمتکار روستایی و یک اصیل زاده در روز مخصوص به عبادت!
Couple: minsung
همیشه دلش میخواست پرواز کنه، نمیدونم چرا، شاید هم میدونم. انگار به این آدمها تعلق نداشت. انگار دنیا و اون دوقطب موافق یه آهن ربا بودن، که هرچقدر تلاش میکرد، باز هم دنیا اون رو پس میزد.″
- 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖱𝗒𝖾𝗃𝗂
- 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝖠𝗇𝗀𝗌𝗍, 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾
گرمای لب های ملیسا رو روی لب هام احساس کردم
در اون لحظه با تمام وجودم میخواستم همراهیش کنم
ملیسا کم کم به سمت گردنم رفت بوسه های ریز بر گردنم میزد
چطور اون نفرت بین ما به این دوستی تبدیل شد
چطور منی که تا چند وقت پیش دوست پسر داشتم دارم یک دختر رو میبوسم
....... چطور