kimgukie_j's Reading List
9 stories
[Kadota] by BettercallmeCherry
[Kadota]
BettercallmeCherry
  • Reads 6,987
  • Votes 1,854
  • Parts 5
بهت قول می‌دم هروقت دوباره سر و کله ی کانورس های سفید رنگت توی زندگیِ من پیدا شد، کنار زیباترین بابونه های جهان بغلت می‌کنم و بهت می‌گم، "دلم برات تنگ شده بود." •kadota: To be lost, Vanish, Go missing, To disappear• [Book 3] •Couple: Vkook •Completed
+6 more
Diavolo by Vkookchild9597
Diavolo
Vkookchild9597
  • Reads 265,731
  • Votes 32,433
  • Parts 53
_چی از جونم می‌خوای؟! _عاشقم شو. _عاشقت بشم که چی بشه؟ به لیست ترس‌هام یه اسم دیگه رو اضافه کنم؟ _تو همین الانم من رو توی لیست ترس‌هات داری کیم تهیونگ؛ ولی می‌ترسی... می‌ترسی از اینکه بفهمم جزئی از ترس‌هات شدم!!! ❗️فصل اول پایان یافته❗️ فصل دوم داخل همین بوک ادامه داره... Wr:Ashil🌸 Couple:taekook(ویکوک غالب), jungtae, namjin Genre:Romance, crime, mystery, action, smut, angst, happy ending , comedy 🔺توجه:این فیکشن ورسه اما ویکوک غالبه
my cute bunny[vkook] by haruno-sakura1999
my cute bunny[vkook]
haruno-sakura1999
  • Reads 740,365
  • Votes 88,862
  • Parts 30
داستان درباره ی دنیاییه ک توش هایبرید ها(دو رگه ی حیوان و انسان) توش ب عنوان ی نژاد دسته پایین زندگی میکنن که ادم ها ازشون معمولا به عنوان خدمتکار و یه موجود بی ارزش استفاده میکنن حالا چی میشه که تهیونگ داستان ما یه بانی کیوت پیدا کنه که قلب و احساساتشو کم کم زیر و رو کنه؟ ژانر:رومنس ؛زندگی روزانه؛اسمات؛گاهی کمدی؛تخیلی(بخاطر وجود هایبرید) میدونم ک توضیح دادنم اصلا خوب نیس T-T امیدوارم خوشتون بیاد💙💙💙
Makeup artist [Vkook]~|completed by R_BlueWriter
Makeup artist [Vkook]~|completed
R_BlueWriter
  • Reads 200,599
  • Votes 26,547
  • Parts 37
↴ేخلاصه شغل ایده آل هر فن اینکه میکاپ آریست آیدل خودش بشه. و جونگ‌کوک این شغل رو صاحب شده:) {داستانی جهت ساخت حس خوب و اکلیلی} ================ 💄ే نام ⪼『میکاپ آریست -- Makeup artist』 🐞ే کاپل ⪼ تهکوک 🔖ే ژانر ⪼ توییت، فیک چت، اندکی فلاف، شاید فان، رمنس 👠ే نویسنده ⪼ بلو رایتر 🍷ే وضعیت ⪼ پایان یافته
cat boy by Parmoz
cat boy
Parmoz
  • Reads 316,772
  • Votes 26,896
  • Parts 58
تهیونگ، گربه کوچولوی داستان، با خودش فکر می‌کرد که روز های خوشش تموم شدند و در های خوشحالی تک به تک به روش بسته شدند. اما دقیقاً وقتی که فکر می‌کرد "دیگه از این بدتر نمی‌شه!"، جئون جونگکوک، پسرِ شوخ و جذاب، وارد زندگی اش می‌شه و همه چیز رو براش عوض می‌کنه.‌‌ -Hybrid, Romance, Fluff, slice of life, smut -kookv ___________________ قبل از خوندن توجه کنید:‌ -داستان ددی کینک و یا امپرگ نیست. -ابتدای پارت های اسمات هشدار داده می‌شه. -این فیک به جز چند تا پارتِ کوتاه، روزمره است؛ پس اگه حوصله‌تون با این ژانر سر می‌ره، شروعش نکنید. (اگر هدفتون از خوندن یه فیک اینه که ذهنتون چند لحظه آروم بگیره، انتخاب بدی برای خوندن نیست.) -ضمناً، هیچ گونه اهانتی به قسمت های فلاف فیکم رو نمی‌پذیرم! اگر از این ژانر نفرت دارید، فیکشن دیگری رو برای خوندن انتخاب کنید. start: 1402/6/8 finish: 1403/8/25
Stop Rewind Play | Vkook | mini fic by Moonlike_Rmy
Stop Rewind Play | Vkook | mini fic
Moonlike_Rmy
  • Reads 84,289
  • Votes 11,617
  • Parts 6
خلاصه: جونگکوک و تهیونگ با وجود اینکه پنج ساله باهم ازدواج کردن اما تصمیم گرفتن که از هم جدا بشن؛ ولی مجبورن برای طلاق گرفتن جلسات مشاوره ای رو بگذرونن و سنیورا اسمیت، مشاور پیری که به کمک اون دو اومده، سعی میکنه تا مشکلاتشون رو بهشون نشون بده💞 ژانر: فلاف، روانشناسی، برشی از زندگی، درام کاپل: ویکوک نویسنده: Moonlike_Rmy چنل تلگرامی: @V_kooki
Hey stupid, i love you! by esamsam
Hey stupid, i love you!
esamsam
  • Reads 339,977
  • Votes 58,553
  • Parts 47
+ دوستت دارم! _ بخاطر سیب ترش‌هام؟ + اونم هست...ولی حتی اگه اون‌ها هم نباشن، بازم دوستت دارم. 🍏 کاپل: کوکوی 🍏 ژانر: امگاورس، رمنس، فلاف 🍏 وضعیت: تکمیل شده.
𝘉𝘭𝘢𝘤𝘬 𝘔𝘶𝘧𝘧𝘪𝘯 ᵏᵒᵒᵏᵛ by itsDaddyJEONs
𝘉𝘭𝘢𝘤𝘬 𝘔𝘶𝘧𝘧𝘪𝘯 ᵏᵒᵒᵏᵛ
itsDaddyJEONs
  • Reads 161,818
  • Votes 21,745
  • Parts 19
- تهیونگ...! چه طور تونستی؟ - چی؟ - یه سوال ازت می‌پرسم... اصلا هیچوقت بهم حسی داشتی؟ - بنظرت اگه حسی بهت نداشتم، برام اهمیتی داشت که چطور درباره‌م فکر می‌کنی؟! کاپل: کوکوی ژانر: فلاف، رومنس، اسمات، لیتل اسپیس(cgl) وضعیت: کامل شده
𝗗𝗮𝗵𝗹𝗶𝗮 ᵏᵒᵒᵏᵛ ᵛᵉʳ by yelital
𝗗𝗮𝗵𝗹𝗶𝗮 ᵏᵒᵒᵏᵛ ᵛᵉʳ
yelital
  • Reads 108,385
  • Votes 17,522
  • Parts 55
𝙁𝙖𝙣𝙩𝙖𝙨𝙮 - 𝙎𝙘𝙝𝙤𝙤𝙡 𝙇𝙞𝙛𝙚 - 𝘼𝙣𝙜𝙨𝙩 𝗞𝗢𝗢𝗞𝗩 زیباترین مخلوق خدا درخواست انسان شدن کرد و برای تبدیل شدن به یک انسان باید نود و نه روز هویت اصلیش رو مخفی نگه می‌داشت. نباید بیشتر از سه نفر از ماهیتش با خبر می‌شدن اما درست در روز اولی که بین انسان بود، یک نفر رازش رو فهمید و مجبور شد باهاش یک پیوند ببنده... پیوندی که نمی‌دونست سرنوشتش رو‌ چطور تغییر خواهد داد! ___________________________________________________ - از من می‌خوای که رازت رو نگه‌ دارم؟ باشه، من ماهیت اصلیت رو به کسی لو نمی‌دم‌. - باید... باید بهم تضمین بدی! - پس بیا یه قرار داد ببندیم. - قرارداد؟ چی به من می‌رسه؟ - اینکه تا نود و نه روز رازت رو نگه می‌دارم؟ - در عوض ازم چی می‌خوای؟ - خودتو، خودتو بهم بده دالیا! ___________________________________________________ - گلی ظریف مثل تو، نباید به تنهایی توی سرزمین مردگان قدم بذاره، نمی‌ترسی که با یک اشاره، پژمرده‌ت کنم؟