skzbird's Reading List
5 stories
Thantophobia by itsaboutchris
itsaboutchris
  • WpView
    Reads 15,892
  • WpVote
    Votes 2,338
  • WpPart
    Parts 24
"وقتی دلم برای خنده‌هات لرزید و چشم‌هات تبدیل شد به نقطه ضعفم، نمی‌دونستم نبود گرمای اون لبخندها و تیغه‌ی تیز خشم توی چشم‌هات یه روزی نفسم رو می‌برن." 𝗙𝗶𝗰𝘁𝗶𝗼𝗻: THANTOPHOBIA 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲: Chanmin, Binsung 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲: Angst, Romance, Royal, Smut 𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲𝗿: Chris +18
Smell Of Death | بـــوے  ̶ م̶ر̶گ̶ــــ by w_crow
w_crow
  • WpView
    Reads 15,127
  • WpVote
    Votes 1,643
  • WpPart
    Parts 28
🚨‼️🔞دارای صحنە های باز و خشن - BDSM 🔞‼️🚨 ژانر ~ رازآلود ، روانشناسی با چاشنی درام ، مافیایی 🚨سد انده! و بوک مریضیه 👨🏻‍🦯این داستان نە جهت تایید یا شناختە شدن بلکە صرفا برای تفریح و لذت نویسندە نوشتە میشە! کاپل ها ~ چانجین ، مینسونگ کاپل های فرعی ~ چانمین ، هیونلیکس ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ اسمشو زمزمه کرد: "جیسونگ." پسر روی تخت دراز کشیده بود ؛ دست‌ها و پاهاش با روبان مشکی رنگی بسته شده بودن ، چشم بندی روی چشماش بود و مثل یه شئ لوکس کادوپیچ شده بود. قفسهٔ سینه‌اش از نفساش آروم و عمیق بالا و پایین می‌شد ، اما مینهو می‌دونست ، اون بیداره. حسش می‌کرد. لرزش‌های نامحسوسش و لبای قرمز و لرزونشو میدید و میدونست پسرک ترسیده... و این مینهو بود که خودشو سرزنش میکرد بابت چیزی که از خیلی وقت پیش به خوبی فهمیدە بود! پسر میدونست هرچقدر بیشتر دستو پا بزنە ، بیشتر توی باتلاق چان گیر میوفته و اهرم فشار جدیدش قرارە جیسونگ باشە و بازم سعی کرده بود فرار کنه! چان پشت سرشون ، با لذت آشکاری توی چشماش ، ایستاده بود. دست‌هاش رو توی جیب فرو برده بود و از دیدن عکس‌العمل پسرش لذت می‌برد. آروم ، با لحنی که از همیشه عمیق‌تر بود گفت: "بهت گفته بودم لی‌نو! ؛ تو مجبورتر از چیزی هستی که فکرشو می‌ کنی"
𝗙𝗮𝗹𝗹𝗶𝗻𝗴 𝗧𝗼𝗴𝗲𝘁𝗵𝗲𝗿 | Hyunin by im__tokyo
im__tokyo
  • WpView
    Reads 15,119
  • WpVote
    Votes 2,408
  • WpPart
    Parts 16
[تکمیل شده] کاپل:هیونین ژانر: روزمره/عاشقانه/اسمات رده سنی: +18 غیرقانونی از مرزهای ذهنم عبور کردی، پا به خیالاتم گذاشتی و حالا توی قلبم ساکن شدی... مسافر بی‌مجوزِ من، اخراجت نمیکنم. قلب تنهای من... حالا مستعمره‌ی توست.
cold bed by amywesternofficial
amywesternofficial
  • WpView
    Reads 7,607
  • WpVote
    Votes 1,006
  • WpPart
    Parts 82
هیونجین بله کریس را شنید و قلبش با ترس فشرده شد انگار هنوز هم کابوس میدید. ازدواج با همجنسش!؟ حتی اگر بهترین دوستش باشد و از نیت خیرش مطمئن باشد... خودش و این حس بدی که نسبت بخودش پیدا کرده بود به کنار،یا پدربزرگش؟اگر میفهمید فقط بخاطر اقامت آمریکا به چنین کاری تن داده حتماً خودش را میکشت! "...تا وقتی مرگ شما را از هم جدا کند؟"عاقد ساکت شد تا برای بار دوم جواب بگیرد. کریس با هیجان به لبهای قرمز هیونجین نگاه کرد تا صدای قشنگش را بشنود. شاید خیلی نامردی بود ولی در آن لحظه دیگر برایش اهمیت نداشت هیونجین به چه فکر میکرد یا چه حسی داشت. حتی اگر ترسیده یا منصرف شده بود کافی بود بله را بگوید و نقشه او کامل شود. پلی ساخته بود تا این پسرک زیبا را از آن ردکند و بعد طوری پل را بترکاند که حتی یک آجر از آن باقی نماند!