کامل نشده
59 stories
Lie by byunmihee
byunmihee
  • WpView
    Reads 14,298
  • WpVote
    Votes 3,160
  • WpPart
    Parts 28
همیشه فکر می‌کردم من مثل یه جزیره‌م که با آب احاطه شده‌، با این تفاوت که دریای اطراف من، آدم‌هایی بودن که دروغ می‌گفتن. مدتی که گذشت فهمیدم در واقع این جزیره است که به خودش دروغ می‌گه، از عمق آب در‌اومده؛ ولی خودش رو خشکی می‌دونه. فقط کافیه تا سطح آب یه مقدار بالا بیاد تا جزیره کاملا غرق شه. چه اشتباهی بدتر از دروغ گفتن به خودت؟ [ChanBaek]
 ꧁༒☬Bᴀᴇᴋʜʏᴜɴ☬༒꧂  by lbluesfoxl
lbluesfoxl
  • WpView
    Reads 8,414
  • WpVote
    Votes 2,034
  • WpPart
    Parts 15
_𝓑𝓪𝓮𝓴𝓱𝔂𝓾𝓷 ____ ׂׂૢ་༘࿐ بکهیون قرار بود یه پیشکش باشه. به جفتی که از بین مردم عادی برای گرگ‌ها انتخاب می‌شد پیشکش می‌گفتند. ده سال از زمانی که لامیا اون رو به عنوان جفت رهبر پک انتخاب کرده بود می‌گذشت. حالا وقتش بود که به قله بره... و هیچکس نمیدونست بعد از رفتن به قله چه سرنوشتی در انتظار پیشکشی‌هاست... ╰┈➤ ✎
Freeze Frame by TalesByElsa
TalesByElsa
  • WpView
    Reads 15,355
  • WpVote
    Votes 3,664
  • WpPart
    Parts 30
+چرا انقدر نگام می‌کنی؟! -چون نمی‌خوام فقط تو عکسام قشنگ باشی؛ می‌خوام هربار یادم بیاد که چهره‌ات چه بلایی سر قلبم آورد. ژانر: عاشقانه، روزمره، اسمات کاپل: چانبک نویسنده: السا
Gypsophila [COMPLETED] by Harlein_Queen
Harlein_Queen
  • WpView
    Reads 10,827
  • WpVote
    Votes 2,017
  • WpPart
    Parts 21
[BOOK 3] برای فرار از رسوایی راه‌های زیادی وجود داشت و انتخاب بدترین راه‌، تبعات جبران ناپذیری را رقم زد! "باید باور میکردی... باید باور میکردی که عاشقتم..." "ما فقط دستهای دراز شده به سمت همدیگه برای همراهی رو ندیدیم. اگر غفلت و لجبازی نمی‌کردیم الان رابطمون اینجوری نبود. شروع ما اشتباه بود. شروعی هم که اشتباه باشه هیچوقت به یه پایان درست نمی‌رسه..." ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ کاپل: چانبک ژانر: ازدواج اجباری، انگست، دارک رمنس، تراژدی وضعیت: خاتمه یافته نویسنده: هارلین کویین
Love in Boardroom by exo_Bl_fiction
exo_Bl_fiction
  • WpView
    Reads 6,471
  • WpVote
    Votes 1,094
  • WpPart
    Parts 20
|•Love in Boardroom•|عشق در اتاق هیئت مدیره| 🦋ژانر: اداری، امگاورس، فلاف، عاشقانه، امپرگ، اسمات🔞 🦋کاپل: چانبک 🦋نویسنده: Delvindsp 🦋ایده: yas_exowhale 🦋خلاصه: پارک چانیول الفای غالبی که مدیرعامل شرکت cy. هست. شرکتی که فقط یه قانون داره و اون اینه که حضور کادر مجرد ممنوعه... منظور از ممنوع یعنی واقعا ممنوعه...! یه روز متوجه میشه که مدیر بخش سازماندهی اطلاعات یعنی ، بیون بکهیون، از قانون سرپیچی کرده و یه جلسه میگیره تا جلوی جمع آبروش رو ببره! آیا موفق به اینکار میشه یا سرنوشت چیز دیگه ای رو رقم میزنه؟ -من نمی‌تونم احساساتم رو نادیده بگیرم! این یه عشق واقعیه ، نه یه بازی. +عشق واقعی؟ یا فقط یه وسوسه؟ ما داریم با آتیش بازی می‌کنیم و هر لحظه ممکنه بسوزیم. پس انقدر به بهانه های مختلف جلو چشم همه لمسم نکن، رئیس جون!
Come For Me🤍 by exo_Bl_fiction
exo_Bl_fiction
  • WpView
    Reads 35,870
  • WpVote
    Votes 5,233
  • WpPart
    Parts 42
✅️completed ❄️Name : Come For Me " برای من بیا " 🌙Gener : Romance.Fluf.Comedy.Smut🔞 . FamilyProblems.Drama 💍Couples : ChanBaek , HunHan 🍂خلاصه : چانیول مرد ۳۸ ساله ای که استاد دانشگاه هانگوک بود به همراه پسر ۱۷ سالش ، میشد گفت تنهایی زندگی میکردن .چانیول و همسرش آیرین مدتی طولانی بود که از هم جدا شده بودن ، هر چند از اول علاقه چشمگیری بهم نداشتن اما چانیول لااقل توقع داشت این رابطه توافقی , بخاطر سهون ادامه پیدا کنه اما مثل این که اون خیلی زود از این زندگی بی عشق خسته شده و ترکشون کرده بود . و حالا بعد از چند سال چانیول دل به یک فاحشه باخته بود . چطور باید بهش ثابت میکرد عشقش فراتر از تملک جسمه ؟! آیا راهی بود تا اون رو کنار خودش داشته باشه؟! جدا از همه این ها پسر دردونه اش چطور با علاقه پدرش به یک فاحشه که قرار بود جایگاه پدر رو براش تصاحب کنه ، کنار میومد؟! 💌تکه ای از متن : +میخوام با من بیای خونم و باهام زندگی کنی ! _زندگی ؟!! خندم ننداز ‌. اونطوری فقط میتونی بی وقفه پارم کنی بی اون که ذره ای برات مهم باشه ! +میخوام باورم کنی و باهام بیای ‌‌‌‌.... _بیام که روزی سه وعده بفاکم بدی؟! عمرااااا ... +میخوام بهم جواب بدی ! _و اگه منفی باشه ؟ +هر شب VIP میگیرم و تا صبح به هم ذول میزنیم ! _مطمئنی کار دیگه ای نمیکنی؟ +راست میگی میتونم مقاله هام رو این جا
LENORA ✧ by ByunHera6104
ByunHera6104
  • WpView
    Reads 39,643
  • WpVote
    Votes 5,894
  • WpPart
    Parts 49
خلاصه ؛ داستانی ترکیبی از غم و خوشی که حقایق رو بیان میکنه... دو مرد که کلمه‌ی تضاد رو در کنارِ هم معنا میکنن. یکی منطقی، یکی احساسی. یکی تلخ، یکی شیرین. یکی درونگرا، یکی برونگرا. یکی کم‌حرف، یکی پرحرف. یکی بدبین و یکی خوش‌بین... اما هر دو آسیب دیده با گذشته‌ای تلخ که هنوز درگیرشن. آیا میتونن عاشق باشن و مرهمی روی دردهای هم؟ آیا میتونن نوری باشن توی تاریکی‌های هم؟ یا قراره به‌هم آسیب بزنن؟ اصلا چی اون‌ها رو به‌هم میرسونه؟ ✵✵✵ • پارک چانیول، ۳۲ ساله، قهرمان ملیِ موتورسواری و رئیس معروف‌ترین شرکتِ نوشیدنی‌های الکلی. مردی که به سایه‌ی خودش هم اعتمادی نداره... به عشق باور نداره و زندگیش توی چهار کلمه خلاصه میشه؛ جونگین، جونگده، موتور و سرعت. • بیون بکهیون، ۲۸ ساله، باهوش‌ترین و کاربلدترین کارآموزِ پزشکی که قراره بهترین پزشک و جراحِ مغز و اعصاب بشه. مردی که همیشه زندگیش رو وقف مراقبت از دیگران و عشق ورزیدن بهشون کرده... حالا به دنبال کسی میگرده که متقابلا بهش عشق بده و مراقبش باشه و فکر میکنه اون قراره یک دختر باشه. ✵✵✵ ✨کاپل‌ها﹕چانبک ⋆ کایسو ✨ژانر﹕اکشن ⋆ انگست ⋆ رمنس ✨محدودیت سنی: +18 ✨نویسنده﹕ Hera ✨ادیتور﹕Loey -برای اطلاع از روند آپ، در چنل زیر داخل تلگرام جوین بشید ❗ @VersionsOfCB
♤ Desdemona ♤ by Viaiba
Viaiba
  • WpView
    Reads 17,008
  • WpVote
    Votes 2,948
  • WpPart
    Parts 14
دو خانواده مافیایی که به خون هم تشنه ان و برای کشتن همدیگه لحظه شماری میکنن .. چانیول آلفای خانواده نیکولایچ ، از یه پدر صربستانی و مادر کره ای و بکهیون امگای خانواده بیون ... این دو نفر هیچوقت فکرنمیکردن وسط دشمنی که خانواده هاشون باهم دارن ؛ عاشق همدیگه بشن . قرار های یواشکی همراه با ترس و لرز ؛ بوسه و لمس های سریع وسط مهمونی های بزرگ و دور از چشم بقیه ، کادوهایی که از سر ترس قایم میشدن ، تعصبی که روی همدیگه داشتن ، سرانجام همه اینا به یه ازدواج پنهانی منجر شد ‌. ولی هیچکدوم نمیدونستن که عشق و ازدواجشون قراره یه جنگ بزرگ بین دو خانواده رو شروع کنه . ᴄᴏᴜᴘʟᴇ : ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ ♤ ʜᴜɴʜᴀɴ ♧ ᴋʀɪꜱʜᴏ♡ ɢᴇɴʀᴇ : ᴏᴍᴇɢᴀᴠᴇʀꜱᴇ , ᴍᴀꜰɪᴀ , ᴍᴘᴇʀɢ , ᴅᴀʀᴋ ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ , ꜱᴍᴜᴛ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
𝐻𝑎𝑟𝑚𝑜𝑛𝑖𝑎. by Lilastoryteller
Lilastoryteller
  • WpView
    Reads 16,067
  • WpVote
    Votes 2,610
  • WpPart
    Parts 12
بکهیون ، امگای کتاب فروش با رایحه یاسمن ، که دورگه از یه مادر مراکشی و پدر کره ایه ، عاشق سکون زندگیشه. تنها آرزویی که داره حفظ این ریتم تکراریه، بدون هیچ تغییری. اما یه روز تو آخرای تابستون یه مرد درشت هیکل به کتابفروشیش میاد و تهدیدش می‌کنه اگه باهاش ازدواج نکنه به دولت خبر میده که غیرقانونی اینجاست و طبق قوانین برای امگایی مثل اون، برگشتش به کشور جنگ زدش حتمیه. بکهیون بیست و سه ساله هیچوقت نمی‌خواست امگای پارک چانیول بشه- آلفای سی و پنج ساله ی ارتشی که تنها چیزی که ازش دیده میشه اخم دائمیه بین ابروهاش و یه سایه سیاهه، سایه ای با رایحه عود بُرمه ای . ❦︎فیکشن : Harmonia ❦︎کاپل ها : چانبک ❦︎ژانر : امگاورس ، رمنس ، درام ، اسمات ❦︎محدودیت سنی :+18 ❦︎نویسنده : @lilanotes