PariyaH27
- Reads 875
- Votes 118
- Parts 2
👥: Yoonmin
👹: horror
_________________________________________
صاف رو زمین فرود اومد و جلوش زانو زد ، پنج انگشتش رو آورد بالا و با هر قانون یکی رو پایین می آورد: می ریم تو اتاق ایینه ، چشمات رو می بندی و سه بار دور خودت می چرخی ، ده ثانیه وقت داری فرار کنی
جیمین انگار هنوز بخودش نیومده بود و تو هپروت سیر می کرد , اون فقط نه سالش بود ، چرا باید گیر هیولای زیر تختش می افتاد؟
با شنیدن کلمات بعدی یونگی تمام اعضای بدنش گوش شدن و مشغول به شنیدن ، اون بچه زرنگی بود .
: اگه بتونی تا فردا گیر من نیوفتی می زارم بری
همین کافی بود تا جیمین کمی از درخشندگی صورت رو به دست بیاره اما با ادامه جمله مرد ، نابودی رو با بند بند وجودش حس کرد .
مرد لبخند خبیثی زد و دستش رو روی شونه جیمین گذاشت : اما اگه گیرت بیارم.....
_________________________________________
❌لطفا کسانی که فوبیا دارن مثل : ترس از تاریکی ، مکان های تنگ ، حشرات ، خون.....، و روحیات لطیفی شون تحمل اینجور داستان ها رو نداره لطفا نخونن❌🔞