Souyi_c
داستان کوتاهی از زندگیه یک شاهزاده ی تنها، که روشن ترین نقطه ی زندگیش رو در تاریک ترین روزهای زندگیش میبینه...اما اون نقطه ی روشن یک پسر همسن خودشه...که چند قدم دورتر با یک سبد گل ایستاده...گل هایی آبی رنگ و زیبا، با عطری ضعیف و ملایم...آیا شاهزاده میتونه به سمت اون بره؟
.
.
.
نویسنده:souyeol
*توجه:این فن فیکشن یک مولتی شاته( چند شاتی)