E.ff
5 stories
flowers on my skin|drary by _sev_iiin
_sev_iiin
  • WpView
    Reads 14,927
  • WpVote
    Votes 1,759
  • WpPart
    Parts 25
-درحال ادیت- "نتونستم جلوش رو بگیرم، اولش مثل یک دانه ی کوچیک توی قلبم نشست و بعد بزرگ شد، با بزرگ شدنش کنترل و پنهان کردنش هم سخت تر شد، بعد مثل یک شاخه ی بزرگ و قوی کل من رو احاطه کرد و من فقط-فقط نتونستم جلوش رو بگیرم." دریکو دستش که هنوز روی شانه هری بود را به سمت صورتش آورد.چانه او را گرفت و بلند کرد.هری را که نگاهش بر روی زمین بود،وادار کرد تا به او نگاه کند.لبخند کوچکی به هری زد. "مقاومت نکن.بذار روحت با روحم قاتی شه.بذار فقط‌‌ تمام وجودم از تو پر بشه،بذار فقط اسم تو روی لب‌هام جاری بشه. بذار فقط صدای تورو بشنوم،بهم اجازه بده تا با بوی تن تو مست شم،بهم اجازه بده تا چشمان خاکستری ام فقط در چشمان جنگلی تو غرق شه." هری از حرف های او تعجب کرد،اما نتوانست جلوی درخشش چشمانش را بگیرد.دریکو لب هایش را با زبانش خیس کرد و با صدای ملایمی که هری هرگز قبلاً نشنیده بود به سخنانش ادامه داد:"بذار پوستت رو لمس کنم، بذار گلها روی پوستت شکوفا شن." _ __ __ _ پروردگارا،به مردی همچو زیبایی بهار عشق ورزیدم.با موهایی که گل بابونه آغشته در آن است. پروردگارا،آن مرد به مردی همچو زمستانی سفید عشق ورزید. با موهایی که از نور زیبا و فریبنده ماه می‌درخشد. "Persian Translation" cr:@malfoyunyesilelmasi
Dead detective ! ( Johnlock ‌) by David221B
David221B
  • WpView
    Reads 3,552
  • WpVote
    Votes 464
  • WpPart
    Parts 9
قرار بود ماهِ عسل به من و شرلوک خوش بگذره ؛ ولی کی فکرش رو میکرد که سرنوشت ما رو مجبور کنه که در پایان دنیا برای زنده موندن یه فسقلی کوچولو تلاش کنیم ؟ ‌وضعیت : پایان یافته.
You Might Just as Well Be Blind [Johnlock] by sizartaDowneyJr
sizartaDowneyJr
  • WpView
    Reads 46,263
  • WpVote
    Votes 7,833
  • WpPart
    Parts 20
وقتی شرلوک و جان به قاتلی بر میخورن که کاپل ها رو شکار میکنه، مجبور میشن کاری رو انجام بدن که همیشه میدن: به هر نحوی دستگیرش کنن. اما این بار یه چیزی فرق داره! [وضعیت:کامل شده]
Red White And Royal Blue  by MandyAmandaa
MandyAmandaa
  • WpView
    Reads 83,868
  • WpVote
    Votes 1,263
  • WpPart
    Parts 16
After the election. Alex and Henry had to deal with an unexpected guest in their life. Angst with a happy ending. Hurt/Comfort
Waiter in a suit - A Johnlock by xMaaaayx
xMaaaayx
  • WpView
    Reads 519,886
  • WpVote
    Votes 29,558
  • WpPart
    Parts 39
John Watson thirty-two years old wasted his entire life with failing dates with women. Until someone simply told him that he was gay. Published DEC 2016 A Johnlock fanfiction ~ Johnlock ~ Johnlock AU ~ Started writing 6 december 2016 and finished the story 17 April 2017