till the end of the moon تا پایان ماه
بالای برج شهر، رهبر شورشی شمشیرش رو روی گردنم گذاشت. اون با خنده به "تان تای جین" نگاه کرد و گفت: «کدوم یکی شون؟؟؟، تنها یکی از اونها میتونه زنده بمونه. کدوم رو انتخاب میکنی؟» گویو به "یه بینگشانگ" که در حال گریه بود، نگاهی انداخت و با نگرانی گفت: «استاد کوچولو، اون قطعاً تو رو انتخاب می کنه.» "تان تای جین" بدون ترد...