Select All
  • 𝑺𝒆𝒍𝒆𝒏𝒐𝒑𝒉𝒊𝒍𝒆
    2.1K 498 19

    "𝑨 𝒑𝒆𝒓𝒔𝒐𝒏 𝒘𝒉𝒐 𝒊𝒔 𝒅𝒆𝒆𝒑𝒍𝒚 𝒊𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒎𝒐𝒐𝒏"

  • مجموعه ای از شعرها.
    4.9K 375 29

    مجموعه ای از شعرها و نوشته‌های موردعلاقه ام را در اینجا به اشتراک می‌گذارم. Taeh in

  • Marilyn Monroe
    999 149 27

    لطفا روحتون رو اینجا جا بذارید.......متشکرم

  • |thefeelings|
    15.9K 2.8K 36

    مجموعه ای از دیالوگ ها و جمله هایی که ممکنه شما هم ازشون خوشتون بیاد.

  • 𝑩𝑳𝑼𝑬
    61.3K 10K 16

    براى آخرين بار با چشمانى غمبار به او نگريست و توانست با آخرين نفسش به او بگويد: " فقط خدا مى داند که چقدر تو را دوست داشتم..." گابریل گارسیا مارکز 💙 کاپل: کوکوی. 💙 ژانر: انگست، درام 💙 وضعیت: کامل شده.

    Completed  
  • 「I've Been Here All Along 」ᴘᴇʀ ᴛʀᴀɴsʟᴀᴛɪᴏɴ'
    34.8K 6.1K 19

    [ Completed ] یونگی و جیمین دوستهای بچگی هستن پس خیلی سوپرایز کننده نیست که جیمین عاشق یونگی باشه. جیمین همیشه به یونگی هینت هایی میده که دوسش داره ولی یونگی خیلی توی احساسات بده. همه چیز خوبه تا وقتی که یونگی به جیمین پیام میده با یکی قرار میذاره. 𝖯𝖾𝗋𝗌𝗂𝖺𝗇 𝖳𝗋𝖺𝗇𝗌𝗅𝖺𝗍𝗂𝗈𝗇 Couple: YoonMin Genre: Romance...

    Completed   Mature
  • Dark light [Drarry]
    102K 14.5K 50

    دراکو: میخواستم روی ماه ببوسمت اما وقتی بوسیدمت تو خود ماه بودی هری!

    Completed  
  • 「Second Chance」ʏᴍ'
    141K 17.8K 35

    [ Completed ] «اون‌ نیمه ی دیگه ی من‌ نبود، اون‌ جانِ من بود، قلبِ من‌ بود فقط توی یک بدنِ دیگه.» مین یونگی نمیخواد شانس دومش رو هم‌ از دست بده اما‌ چی میشه اگه جفتِ مقدر شده‌ات که بیشتر از تمام دنیا بهش اهمیت میدی، شانس دومی که با دیدنش فکر میکردی روح به زندگیت برگشته، تورو نخواد؟ Couple: YoonMin Tags: Romance, omega...

    Completed   Mature
  • the Rebellion ::..
    93.6K 23.7K 30

    《 شورش 》 فصل دوم فیکشنِ "شاهدخت" برای جونگکوک، همه چیز فقط از نیازمندی و بیچارگی خودش و خانواده‌ش شروع شده بود... اما کسی چه میدونه؟ شاید اگه از همون اول میدونست قراره از وسطِ بزرگ‌ترین خیانت های سلطنتی و براندازهای بی‌رحمانه ی سیاست سر در بیاره، همون نیازمندی و بیچارگی رو ترجیح میداد! ~.~ ~.~.~ (⛔این فیکشن با کاپل اص...

    Mature
  • the Princess :::... ✔
    479K 114K 80

    ༺شاهدُخت༻ جونگکوک از مَرد بودن شرمی نداشت... اون از یک مردِ متفاوت بودن هم شرمی نداشت. اما نمیتونست بشینه و ببینه که تک تک اعضای خانواده ش جلوی چشم هاش پر پر میشند! پس توی دنیای لباس های پر زرق و برق و جواهرات گرون قیمت غرق شد و خودش رو به جای یک دختر جا زد و پا به قصرِ سلطنتی گذاشت... اما هیچوقت فکر نمیکرد شاهزاده ی...

    Completed