njjjjjjjkknbv64's Reading List
3 stories
MY_LITTLE_ANGEL🚬🔞 by iamroosaliin
iamroosaliin
  • WpView
    Reads 167,315
  • WpVote
    Votes 7,647
  • WpPart
    Parts 200
#MY_LITTLE_ANGEL🥃 خلاصه : برایان فرشته روشنایی که بخاطر اذیت و آزار هم نوع هاش مجبور میشه دنیاشو ترک کنه..... زندگی تو دنیای انسان ها سخت و خطرناکِ مخصوصا واسه پسر سفید و دوست داشتنی مثل اون که گی هم هست همه چیز آرومِ تا وقتی که یکی شروع به کشتن دخترای کلابش می کنه برایان در تلاش برای پیدا کردن قاتل با مردی رو به رو میشه که کابوس شبای هر فرشته روشناییِ....... موجودی که همه وجودش پر از خشونت و کشتاره موجودی که قدرت و شرارت خالصِ سایروس هرچی که سر راهش باش رو نابود می کنه هر چی که بخوادو به دست میاره مخصوصا اگه فرشته کوچولویی باش که آتیش شهوت و نفرتو بعد از سال ها دوباره تو وجودش شعله ور کرده باش اون خودِ ترسِ اون یکی از چهار شوالیه تاریکیِ...... ژانر : اروتیک.گی.بزرگسالانه.درام🔞👅 🔥 این رمان دارای صحنه های کاملا باز و سک*سیِ لطفا محدودیت سنیو رعایت کنید 🔥 لینک رمان های رزی در تلگرام : @rosenovelsss
⚔️🔞 2 MY LITTLE ANGEL🔞⚔️ by iamroosaliin
iamroosaliin
  • WpView
    Reads 117,268
  • WpVote
    Votes 6,921
  • WpPart
    Parts 200
اینجا ادامه جلد اول رمان فرشته کوچولوی من پارت گذاری می شه جلد دوم نیست🍷
Heir of Wrath (Legacy of the Underworld1) by Dreamer066
Dreamer066
  • WpView
    Reads 165,874
  • WpVote
    Votes 10,440
  • WpPart
    Parts 48
عشق مثل لیسیدن عسل از لبه‌ی تیغ میمونه. مخصوصا اگه در دنیای مافیا متولد شده باشی... 🔞SEXUAL CONTENT تالیا بیانچی پرنسس مافیای ایتالیایی، وقتی برای اولین بار به آسایشگاه فرستاده شد فقط یک چیز رو میدونست: جهان مافیا با زن‌ها مهربان نیست. امید تنها چیزیه که موفق شده تالیا رو حتی با گذشت ده سال در آسایشگاه سنت ماریو زنده نگه داره. امید به اینکه روزی پدرش برگرده و اون رو با خودش به خونه برگردونه. اما سرنوشت بارها ثابت کرده همه چیزهای "سیاه و سفید" پشت پرده‌ای از دروغ‌های هفت رنگ پنهان شدن... تالیا همیشه میدونست پدرش میتونه چقدر بیرحم باشه اما هیچوقت انتظار نداشت که اون رو به ترسناک ترین مرد غرب واگذار کنه. رئیس آینده مافیای کوزا نوسترا. مارکو رومانو. یک قاتل خونسرد... زیبا و خبیث. مردی که سال‌هاست انسانیت رو درونش کشته، روحش رو در سکنه‌های تاریک گذشتش رها کرده. چطور ممکنه قلب مُرده‌ای که چیزی بجز خشم و نفرت درونش جریان نداره، قادر به عشق ورزیدن باشه؟ این همون کاریه که فقط تالیا میتونست ممکن‌اش کنه و باعث بشه مارکو اون کلمات ممنوعه و خطرناک رو به زبون بیاره: " من آدم‌های دیگه رو برای کوزا نوسترا میکشم اما برای تو گلوله میخورم، خونریزی میکنم و میمیرم. تو مال منی و تا آخرین نفس ازت محافظت میکنم."