Elder Brother
-برادر بزرگتر- "من یه عمر با آرزوی دیدن تو شب ها چشم روی هم گذاشتم بکهیون! رویای من دست کشیدن روی اون طره های نارنجی و بوسیدن ستاره های بدنت بود. چیشد که تا بهت رسیدم جز سیاهی چیزی پیدا نکردم؟ تو بودی، با همون اسم و نشونی که باید باشی؛ اما چی بگم از چشم هات ؟ از نگاهی که یخبندون شده بود حتی برای من. حالا اگه من بد بش...