MANIAC
4 stories
°𝘏𝘪𝘥𝘥𝘦𝘯 𝘪𝘯 𝘣𝘰𝘰𝘬𝘴° by bloodyblossom_
bloodyblossom_
  • WpView
    Reads 2,142
  • WpVote
    Votes 420
  • WpPart
    Parts 14
-𝘍𝘪𝘤𝘵𝘪𝘰𝘯: 𝘏𝘪𝘥𝘥𝘦𝘯 𝘪𝘯 𝘣𝘰𝘰𝘬𝘴 -𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘊𝘳𝘪𝘮𝘪𝘯𝘢𝘭, 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘚𝘮𝘶𝘵, 𝘋𝘳𝘢𝘮𝘢 -𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘊𝘩𝘢𝘯𝘣𝘢𝘦𝘬 "بین کتاب‌ها مخفی شدم، هویتم رو تغییر دادم و بدون هیچ مشکلی با این قضیه کنار اومدم. نباید پیدام می‌کردی و من رو از جلد کتاب درونم بیرون می‌کشیدی. اما حالا که اینجایی، باید تا تهش رو با من بمونی." -𝘍𝘪𝘯𝘥 𝘮𝘦 𝘩𝘦𝘳𝘦: @a_drop_of_blossom
ғᴀʟʟᴇɴ ᴀɴɢᴇʟ's ʟᴏᴠᴇʀ  s² by Vaniiished
Vaniiished
  • WpView
    Reads 323
  • WpVote
    Votes 234
  • WpPart
    Parts 5
"فصل‌دومِ فیکشنِ روزی که شیطان عاشق شد" بکهیون بعد از قتل همسرش چانیول به دست‌های خودش، تصمیم بزرگی گرفت. وقتی که با حقیقت انجیل تقلبی مواجه شده بود، با قدرت جدید به دست اومده‌اش چیکار می‌کرد؟ بکهیون دوست داشت انتقامش رو از خدا بگیره. خدایی که مهربون بود اما ظاهرا اون بالا نشسته بود و فقط می‌نوشت! چی می‌شد اگه زمین خالی از انسان می‌شد؟ برای بکهیونی که هیولایی رها شده در جهان بود، بهترین سرگرمی ممکن بود! بکهیون بعد از ریختن شبنم‌های پرپر شده به روی جسد غرق در خواب چانیول در تابوت سفیدش، تاریخی رو برای خودش مشخص کرد. ۱۶ ژانویه ۲۰۳۲، روز پایان زمین! - زمین خالی از انسانه، اون همه‌اشون رو خورده.. - چرا دروغ میگی چانی؟ تو هنوز زنده‌ای! -پس همه چیز در مورد مرگ به دست معشوقه بود.. - من حتی قبل از اینکه وجود داشته باشی عاشقت بودم بکهیون.. - اون جهنم رو برای تو به من فروخت.. ‼️قبل از خوندن مقدمه، حواستون باشه که این فیکشن، فصل دوم فیکشن "روزی که شیطان عاشق شد" هست! اگر اون یکی فیکشن رو نخوندید پس این رو شروع نکنید دیگه..‼️ ༄⸸ ▪︎ɢᴇɴʀᴇ : ᴅᴀʀᴋғᴀɴᴛᴀsʏ . ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ . sᴜᴘᴇʀɴᴀᴛᴜʀᴀʟ . sᴍᴜᴛ . Tʜʀɪʟʟᴇʀ ▪︎ᴛᴇʟ ɪᴅ : ʟᴜᴄɪғᴇʀsᴍᴀɪʟs -روزهای آپ : دوشنبه/پنجشنبه-
ᴛʜᴇ ᴅᴀʏ ᴛʜᴇ ᴅᴇᴠɪʟ ғᴇʟʟ ɪɴ ʟᴏᴠᴇ s¹ by Vaniiished
Vaniiished
  • WpView
    Reads 8,666
  • WpVote
    Votes 4,816
  • WpPart
    Parts 77
بکهیون اگر روزی چشم‌های بنفش مردی به وجد اومده و ترسیده رو ندیده بود، مجبور نمی‌شد تا راز بزرگی که توی کلام خدا مخفی شده بود رو کشف کنه. توی این داستان، برنده اصلی نه اون انسان رستگاری بود که توی کلیسا طلب بخشش می‌کرد و نه گناهکاری بود که با بی‌خیالی منتظر جهنم بود. بکهیون می‌دونست توی چشم‌های اون مرد غمی نهفته است. بکهیون توی بخشش و مروت افراطی بود. اما نمی‌دونست روزی می‌رسه که چیزی به اسم احساس توی وجود بکهیون باقی نمی‌مونه. روزی که بکهیون به تاریک‌ترین بخش وجودش متصل بشه.. -حالا فهمیدی هرچی که خدا گفت، دروغ بوده؟ -من از رانده اعلام کردنت پشیمونم، لوسیفر! -بکهیون تو یه هیولایی، متاسفم.. -می‌دونستم یه روز برمی‌گردی لوهان! -معذرت می‌خوام برای همه دروغ‌ها.. -می‌خوای بری چانی؟ پس بیا یکی شیم.. -چهره زیبا و تکراری‌ای داری.‌.بکهیون! ▪︎ɢᴇɴʀᴇ : ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ . ᴅᴀʀᴋғᴀɴᴛᴀsʏ . ᴛʜʀɪʟʟᴇʀ . sᴜᴘᴇʀɴᴀᴛᴜʀᴀʟ . sᴍᴜᴛ . ᴘᴏʟɪᴛɪᴄᴀʟ ᴅʀᴀᴍᴀ ▪︎ᴄᴏᴜᴘʟᴇs : ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ . ᴋʀɪsʜᴀɴ ▪︎ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ sᴛᴏʀʏ☑ ▪︎sᴛᴀʀᴛ : ¹⁵ᴊᴜɴᴇ²⁰²² ▪︎ғɪɴɪsʜ : ³⁰ᴊᴜʟᴀʏ²⁰²³ ▪︎ᴛᴇʟ ɪᴅ : ʟᴜᴄɪғᴇʀsᴍᴀɪʟs ▪︎²⁹⁶.⁷⁰² ᴡᴏʀᴅs
[ 𝘛𝘩𝘦 𝘧𝘪𝘳𝘴𝘵 𝘳𝘢𝘪𝘯 𝘰𝘧 𝘵𝘩𝘦 𝘺𝘦𝘢𝘳 ] by bloodyblossom_
bloodyblossom_
  • WpView
    Reads 152
  • WpVote
    Votes 28
  • WpPart
    Parts 1
• 𝙵𝚒𝚌𝚝𝚒𝚘𝚗: 𝚃𝚑𝚎 𝚏𝚒𝚛𝚜𝚝 𝚛𝚊𝚒𝚗 𝚘𝚏 𝚝𝚑𝚎 𝚢𝚎𝚊𝚛 • 𝙶𝚎𝚗𝚛𝚎: 𝙵𝚕𝚞𝚏𝚏, 𝚛𝚘𝚖𝚊𝚗𝚌𝚎 • 𝙲𝚘𝚞𝚙𝚕𝚎: 𝙲𝚑𝚊𝚗𝚋𝚊𝚎𝚔 • 𝙾𝚗𝚎_𝚜𝚑𝚘𝚝 -هی صبر کن من هنوز رنگین کمون رو ندیدم. +رنگین کمون می‌خوای چیکار تا وقتی من رو‌به‌روت وایستادم؟! • 𝙵𝚒𝚗𝚍 𝚖𝚎 𝚑𝚎𝚛𝚎: @a_drop_of_blossom