BL
199 stories
Dᴇʙт by Min_Melonia
Min_Melonia
  • WpView
    Reads 73,382
  • WpVote
    Votes 11,945
  • WpPart
    Parts 40
📝 Couᴘʟᴇ: Kooκv, Yooɴмιɴ 🏷 Gᴇɴʀᴇ: Oмᴇԍᴀvᴇʀs, Roмᴀɴcᴇ, Sмuт تو محکومی که تمام و کمال "بدهیت" رو به من پرداخت کنی. حتی اگر لازم باشه با زندگیت! Writen by: Min_Melonia 📃season one: complete✒ 🏹season two: coming soon
𝘐𝘮𝘱𝘰𝘴𝘴𝘪𝘣𝘭𝘦 || KookV by yamiic3
yamiic3
  • WpView
    Reads 513,589
  • WpVote
    Votes 61,539
  • WpPart
    Parts 57
「پایان یافته」 چشم های لرزون و خیس از اشکش رو باز کرد و با صدایی آرومی که می‌شد فریاد ترس رو شنید، سکوت جنگل رو شکست: _خواهش.. م-میکنم... ن-نزدیکم نشو! اما تنها چیزی که اتفاق افتاد نزدیک شدن اون گرگ عظیم‌الجثه بود. می‌تونست قسم بخوره بازدم داغش تمام صورتش رو سوزنده بود. قطره‌ای اشک از گوشه چشم‌هاش پر کشید و به سمت چونه لرزونش کوچ کرد "زندگیش همیشه به تکراری ترین حالت ممکن می‌گذشت و همیشه فکر میکرد یک روز شخصی جنازش رو زیر پتو روی تخت پیدا میکنه، درحالی که بوی گندش تمام خونه رو به کثافت کشونده!" با غرش بلند اون موجود ترسناک، فهمید اونقدرها هم زندگیش کسل کننده نیست... "حداقل قرار بود توسط یک گرگ، گوشت از بدنش جدا شه!" •┈┈┈•┈┈┈•┈┈┈ 𝐰𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝐘𝐚𝐦𝐢🌱 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯, 𝐡𝐨𝐩𝐞𝐦𝐢𝐧 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐎𝐦𝐞𝐠𝐚𝐯𝐞𝐫𝐬, 𝑨𝒏𝒈𝒔𝒕, 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐦𝐩𝐫𝐞𝐠, 𝐬𝐮𝐦𝐭
𝑾𝒉𝒐 𝒘𝒂𝒔 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒌𝒊𝒏𝒈✗ by Llaamouri
Llaamouri
  • WpView
    Reads 650,059
  • WpVote
    Votes 75,106
  • WpPart
    Parts 56
▪︎ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ▪︎ خلاصه: اون الان دیگه یک مجرد نبود. جونگ‌کوک نمی‌دونست که با انتخاب کردن کیم تهیونگ به عنوان همسر قراره از تمام رویاهای یک زندگی مشترک دل‌زده بشه. تهیونگ مردی نبود که درابتدا خودی نشون داده بود، درست لحظه‌ای که از کلیسا خارج شدن تغییرات شخصیتی همسرش شروع شد. پرخاشگری، بی‌علاقگی، آوردن هرزه‌های مختلف به خونه‌ی مشترکشون. هضم این موضوع برای جونگ‌کوک سخت بود، اینکه می‌دید چطور ازش سوءاستفاده شده قلبش رو به درد می‌آورد. جونگ‌کوک برای نجات زندگی‌ش باید خودش دست بکار می‌شد!
||𝐅𝐢𝐜 𝐓𝐖𝐓|| by Nika_vkookheaven_
Nika_vkookheaven_
  • WpView
    Reads 248,755
  • WpVote
    Votes 33,422
  • WpPart
    Parts 88
|•𝐅𝐢𝐜 𝐓𝐰𝐞𝐞𝐭•| 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞➪ 𝑣𝑘𝑜𝑜𝑘 • 𝑘𝑜𝑜𝑘𝑣 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞➪𝑒𝑣𝑒𝑟𝑦𝑡ℎ𝑖𝑛𝑔 اینجا قراره کلی فیک توییت و فیک چت یک قسمتی گذاشته بشه 🤩 با ژانرای مرگی✨
☁️NEPHOPHILE☁️ by silvia_wr
silvia_wr
  • WpView
    Reads 131,336
  • WpVote
    Votes 23,732
  • WpPart
    Parts 48
⚡تمام شده⚡ ☁️𝑵𝒆𝒑𝒉𝒐𝒑𝒉𝒊𝒍𝒆(کسی که عاشق ابرهاست)☁️ گول اول فیک و نخورید، خطر حمله قبلی بر اثر انگستی زیاد❌اگه خودآزاری دارید و مثل من میخواید قلبتون بیاد تو دهنتون از درد بخونیدش‼️ ☁️خلاصه: چند وقتی میشه برای آموزش آلفای ولیعهد《تهیونگ》، فرمانده‌ی جوان 《جئون جانگکوک》مسئولش شده. اما خب تهیونگ زیادی از سرد و خشک بودن او آلفا بدش میاد. در کل تهیونگ نه عاشق جنگه و نه چیزای رزمی، اون عاشق اینه که یه جا بشینه و داستاناش رو بنویسه. و البته که عاشق ابرا هم هست. بالاخره یه روز یکی از داستانای عاشقانه رو توی کیف جئون قایم می‌کنه و به بهانه‌ی دفتر، جانگکوک و با صد و پنجاه تا ضربه شلاق مجازات می‌کنه. اما چی میشه اگه لحظه‌های آخر دلش‌پیچ و تاب بخوره و بعد از صدمین شلاق جلوش رو بگیره؟ _داستان هپی انده_ ☁️𝐍𝐚𝐦𝐞: 𝐍𝐞𝐩𝐡𝐨𝐩𝐡𝐢𝐥𝐞 ☁️𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚𝐯𝐞𝐫𝐬, 𝐦𝐩𝐫𝐞𝐠, 𝐡𝐢𝐬𝐭𝐨𝐫𝐢𝐜𝐚𝐥, 𝐚𝐧𝐠𝐞𝐬𝐭 ☁️𝐌𝐚𝐢𝐧 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐤𝐨𝐨𝐤𝐯 ☁️𝐀𝐧𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞𝐬: 𝐍𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 - 𝐘𝐨𝐨𝐧𝐒𝐞𝐨𝐤 - 𝐘𝐢𝐳𝐡𝐚𝐧 ☁️𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝐛𝐚𝐧𝐨𝐨𝐲𝐞 𝐝𝐞𝐥𝐥 ☁️𝐔𝐩: 𝐒𝐚𝐭𝐮𝐫𝐝𝐚𝐲
The Vagrant  by m_shabgard5991
m_shabgard5991
  • WpView
    Reads 13,690
  • WpVote
    Votes 2,395
  • WpPart
    Parts 26
•●♤زین یه امگای تنهاست که خونه و پکی نداره و آوارست. هرچند وقت یه بار توی پکی میره و پنهانی مدتی اونجا میمونه همه چیز از وقتی شروع میشه که پاش به یه شهر بزرگ، محل زندگی یه پک متفاوت و خیلی قدرتمند، میرسه... اون به هیچ وجه خبر نداره که سرنوشتش قراره توی این شهر رقم بخوره!♤●• ♤روزنه‌ای به بوک: ○~•{تو یه نیمه شب سه‌ ناشناس موفق میشن از دیوارهای شهر عبور بکنن ولی وقتی دو نفرشون اسیر دست سرباز‌ها میشن و فقط یکیشون فرار میکنه، شهر بهم میریزه! اون پک به هر غریبه‌ای حساسه و اون پسر نوجوان غریبه، در واقع آواره‌ای بود صحراگرد ‌که هیچ خبر نداره پا به کجا گذاشته...}•~○
 MOST BLUE FEELING ¦ ابی ترین احساس  by a_Mlsfoy_a
a_Mlsfoy_a
  • WpView
    Reads 2,574
  • WpVote
    Votes 628
  • WpPart
    Parts 24
کامل شده.. " من از دریا ها تنفر دارم... من از اسمان ها نفرت دارم... لو من بعد تو از ابی ترین حس ها نفرت دارم... لویی تو ابی ترین انسانی.. من عاشق ابی ترین معجزهٌ اسمان شدم.. بعد رفتن تو من از ابی ها نفرت دارم " Kapel = Larry Genre = Angst. Romantic . Drama Music Fiction = Let Me Down
راز(mystery) by risa80
risa80
  • WpView
    Reads 21,489
  • WpVote
    Votes 4,666
  • WpPart
    Parts 29
جانی_تصمیم درست همینه لئو ، زین و لیام باید ازدواج کنن درسته زین گند زده بود ، خبرنگارا عکسش و هنگام ورود و خروج از گی کلاب نیویورک گرفته بودن و این خبر همه جا پخش شده بود و جانی از اب گل الود ماهی میگیره ، پسر کوچیکش که به قول خودش مایه ننگش بود و از سرش باز کنه لئو و جانی شریک هم بودن و بزرگترین سرمایه داران نیویورک بودن پس برای حفظ ابروشون تصمیمی گرفته شد که به نفع هر دو طرف بود لئوناردو با مکث طولانی غرق افکارش شد و در نهایت سرشو به نشونه مثبت تکون داد ازدواج این دو باعث تموم شدن این شایعات میشه لئو_بعد از ازدواج میفرستمشون روستای سیدنی ، مادرم اونجا زندگی میکنه ، هردو میتونن در کنار مادرم باشن اون لحظه تنها تصمیمی که میتونست بگیره همین بود و مطمعن بود پسر خودش میتونه از رازی که تو اون روستا پنهان بود مراقبت کنه ________________ کاپل: لری ، زیام
• Wicked • [Z.M] by stylesmalikzarry
stylesmalikzarry
  • WpView
    Reads 976
  • WpVote
    Votes 162
  • WpPart
    Parts 10
"با شوک به مردی که رو به روش وایستاده بود نگاه میکرد.. باورش نمیشد. اون..اینجا چی میکرد؟ مرد نگاهشو به سمت پسری که با شوک بهش زل زده بود برد، اسلحه رو سمتش گرفت. +سوپرایز!! -ت...تو؟ +اره من دستشو تو هوا تکون داد و پوزخند زد. -چی میگی؟ اسلحه رو بنداز پایین. میخوای منو بزنی؟ +اره میخوام تورو بزنم، نمیدونی چقدر منتظر این روز بودم. نه..نه..این نمیتونست واقعی باشه. نمیشد اون این شخص باشه.اخه...پس همه‌ی اون لحظه ها چی؟ " عشقی از جنس نفرت نفرتی از جنس درد...