H
31 stories
His Proxy Destiny by exo_Bl_fiction
exo_Bl_fiction
  • WpView
    Reads 361
  • WpVote
    Votes 86
  • WpPart
    Parts 3
☆Name: "His Proxy Destiny" "سرنوشت نیابتی او" ☆Genre: Romance, Forced Marriage, Mperg, Smut ☆Couple: Chanbaek ☆Author: yas_exowhale ♡خلاصه ی داستان: بکهیون، یه جوون یتیم و تنها، پس از نجات جون آقای پارک (رئیس شرکت و حامی‌ش) از یک ترور ناموفق، با درخواستی شوکه کننده رو به رو میشه... "ازدواج با چانیول، پسر نوجوون آقای پارک که هنوز در دبیرستانیه!" و ازش میخواد مدیریت موقت شرکت رو تا زمانی که چانیول بتونه خودش شرکت رو سر پا نگهداره به عهده بگیره. حالا بکهیون باید تصمیم بگیره که وارد این بازی خطرناک بشه؟ آیا میتونه از چانیول محافظت کند؟ بکیون باید بین وفاداری به آقای پارک و ترس از آیندهای نامعلوم یکی رو انتخاب کنه... در حالی که حتی چانیول رو به خوبی نمیشناسه! ____________✨️🍻 -آها... پس تو همون بکهیونی؟ عروسک خیمه‌شب‌بازی پارک هیون سیک!؟ +هاه؟! چی گفتی احمق؟! عروسک؟! من می‌خوام... _حرف هیچکس رو نمی‌خوام بشنوم! دیروز هم گفتم... همین الان این کوتوله رو از خونه‌م ببرید بیرون!
Hello. I am the cherry freezie... 🍒❄ by mahi_01
mahi_01
  • WpView
    Reads 6,519
  • WpVote
    Votes 1,314
  • WpPart
    Parts 63
Hello... I'm the cherry freezie...🍒❄ سلام...من یخمک آلبالویی ام... 🍒❄ کاپل: هونهان، چانبک ژانر:رمنس.درام.انگست.اسمات.برشی از زندگی. روز های آپ:دوشنبه ها نویسنده:Mahi01 ایده پردازان : Miss Blue & Mahi01 سایت آپلود:www.exohunhanfanfiction.blogfa.com اینستاگرام: @hunhanfanfiction کانال تلگرام: @hunhanerafanfic
♤ Desdemona ♤ by Viaiba
Viaiba
  • WpView
    Reads 17,045
  • WpVote
    Votes 2,950
  • WpPart
    Parts 14
دو خانواده مافیایی که به خون هم تشنه ان و برای کشتن همدیگه لحظه شماری میکنن .. چانیول آلفای خانواده نیکولایچ ، از یه پدر صربستانی و مادر کره ای و بکهیون امگای خانواده بیون ... این دو نفر هیچوقت فکرنمیکردن وسط دشمنی که خانواده هاشون باهم دارن ؛ عاشق همدیگه بشن . قرار های یواشکی همراه با ترس و لرز ؛ بوسه و لمس های سریع وسط مهمونی های بزرگ و دور از چشم بقیه ، کادوهایی که از سر ترس قایم میشدن ، تعصبی که روی همدیگه داشتن ، سرانجام همه اینا به یه ازدواج پنهانی منجر شد ‌. ولی هیچکدوم نمیدونستن که عشق و ازدواجشون قراره یه جنگ بزرگ بین دو خانواده رو شروع کنه . ᴄᴏᴜᴘʟᴇ : ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ ♤ ʜᴜɴʜᴀɴ ♧ ᴋʀɪꜱʜᴏ♡ ɢᴇɴʀᴇ : ᴏᴍᴇɢᴀᴠᴇʀꜱᴇ , ᴍᴀꜰɪᴀ , ᴍᴘᴇʀɢ , ᴅᴀʀᴋ ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ , ꜱᴍᴜᴛ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
My Love&Your Hate by BlueSpiritT
BlueSpiritT
  • WpView
    Reads 2,054
  • WpVote
    Votes 481
  • WpPart
    Parts 16
امگایی که سرنوشتی متفاوت از سایر همنوعانش میخواست و برای رسیدن به خواسته اش بیش اندازه به خانواده اش اعتماد کرده بود ... اما روزی همه چیز به یکباره عوض شد گرگهای سیاه از بین سایر قبایل لوهان را برای تنها چشم سرخ قبیله طلب کردن و همه رویاهای لوهان با طمع خانواده اش عوض شد آنها او را برای صلح و مقامی که وعده داده شد به سیاهان بخشیدن، گرگهایی که در بینشان امگاها جایگاهی نداشتن،.... ناامید از خانواده به آنها پشت کرد ولی قصدی برای سازش با قبیله آلفا هم در سر نداشت... 🌾🍃
The tormentor[Completed] by sabaajp
sabaajp
  • WpView
    Reads 193,014
  • WpVote
    Votes 31,111
  • WpPart
    Parts 70
شکنجه گر ژانر: عاشقانه، رمنس، معمایی، مافیایی، انگست، اسمات🔞 کاپلها: چانبک، هونهان، ویکوک ******************* بک سفید و چان سیاه بک شاد و چان خنثی بک عاشق و چان سرد بک ظریف و چان قوی بک خیلی تلاش کرد لبخند رو به لبهای چانیول بداخلاقش برگردونه ولی نمیدونست بهای همچین کاری این میشه که لبخند برای همیشه از روی لبهای خودش پاک شه ************************* برشی از داستان: بکهیون تلخندی زد و روی برگه ای که جلوش بود نوشت: من زیاد میخندیدم...شاد بودم... یه آدم سرشار از شور زندگی با آرزوهای زیاد... دروغ نیست اگه بگم چانیول رو از همه ی دنیا بیشتر دوست داشتم و فکر میکردم میتونه دربرابر تمام دنیا ازم محافظت کنه. ولی اون پسر به مرور زمان تغییر کرد...بدجنس شد و اذیتم کرد.عاشقم بود یا نه رو نمیدونم اما میدونم که الان ازم متنفره... قبلا عاشق صدام بود و هرکاری میکرد که صدای خندم رو بشنوه و ازم میخواست براش حرف بزنم اما بعد از اینکه صدای داد و التماسهامو وقتی زیردست و پاش کتک میخوردمو شنید و خوشش نیومد دهنمو بست و بارها سرم داد زد تا صدامو ببرم و ساکت شم و من هم...ساکت شدم...برای همیشه... ********************* 🌸 𝕨𝕣𝕚𝕥𝕖𝕣'𝕤 𝕔𝕙𝕒𝕟𝕟𝕖𝕝 :@𝚜𝚊𝚋𝚜𝚊𝚋_𝚒𝚗𝚏𝚎𝚛𝚗𝚊𝚕🌸
THE KINGDOM OF NOPRATIS by UltraFiction
UltraFiction
  • WpView
    Reads 940
  • WpVote
    Votes 217
  • WpPart
    Parts 23
خلاصه : کیم جونگین فرزند ارشد امپراطور هابک، برای رسیدن به ولیعهدی هر کاری میکنه حتی اگر لازم باشه روحش رو بفروشه یا هر کسی رو بکشه.. و به تازگی کوچکترین فرزند امپراطور هامین ، موی دماغش شده.. اوه سهون که اسوانگ دارک فونشیو با سرنوشتی عجیبه.. و کای قطعا به راحتی از شر اون پسر طرد شده بی عرضه هم راحت میشه!.. در حالی که خبر نداره یک الفایر میگرا میتونه اون پسر رو تبدیل به قدرتمند ترین رقیبش در امپراطوری نوپراتیس کنه !... Ꭷ GENRE : Kingdom, Violent, Romence, Smut, Omegaverse Ꭷ COUPLE :HunHan , Secret Ꭷ AUTHOR : DarkSun , #ʟᴏʀᴅʰᵘⁿ Ꭷ TAG : #Nopratis
My Sun by sarahkeem
sarahkeem
  • WpView
    Reads 101
  • WpVote
    Votes 16
  • WpPart
    Parts 5
چهاردهم دسامبر، روزی که جهان برای لحظاتی به سکوتی عجیب فرو رفت، خورشید نور خود را از دست داد و در همان لحظه، پسری از جنس نور متولد شد. وجود او نه تنها با خورشید پیوندی عمیق داشت، بلکه رازهایی را در خود نهان می‌کرد که قدرت تغییر سرنوشت جهان را داشت. آیا او ناجی خواهد بود، یا آغازگر تاریکی؟ سرنوشت جهان به این بستگی داشت که پسر از جنس نور چه راهی را انتخاب کند؟ روزای آپ: جمعه ساعت ۱۰
جنون عشق  by Yasi_100
Yasi_100
  • WpView
    Reads 7,055
  • WpVote
    Votes 902
  • WpPart
    Parts 20
❦ ᶜᴼᵁᴾᴸᴱ:yizhan, ChanBaek, Hunhan ❦ ᴳᴱᴺᴰᴱᴿ: Smut/BDSM/ANGST/DARK/KINK ❦ ᵂᴿᴵᵀᴱᴿ: yasi عشق خطرناک و جنون‌آوری که یک رئیس شرکت رو گرفتار خودش می‌کنه، حالا اون حاضر برای نگهداشتن عشقش از هر روشی استفاده کنه! حتی اگه به زندانی کردن جواهرش توی یک قفسه از جنس طلا ختم شه... قسمتی از فیک: با همون خشمی که هر لحظه بیشتر توی وجودش ریشه می‌زد، رو به تن لرزون همسرش فریاد زد:" سریع لخت شو ژان، تا بیشتر از این عصبی نشدم." نمی‌خواست نافرمانی کنه، ولی بدنش از اون دستور نمی‌گرفت. از ترس بیشتر توی خودش جمع شد. این معطل کردن‌ها باعث شد، ییبو بیشتر فوران کنه و با قدم‌های محکم و سریع خودش رو به جسم مچاله شده‌ی ژان برسونه و خودش دست به کار شه...⛓️🔞 وضعیت: درحال آپ/ روزهای: شنبه، دوشنبه، چهارشنبه
Amour Ou Vengeance by UltraFiction
UltraFiction
  • WpView
    Reads 250
  • WpVote
    Votes 36
  • WpPart
    Parts 3
- Couple : #HunHan | #Secret - Gener : #Action . #Smut . #mystery . #Romance . #Criminal " من عاشق کسی شدم که ازم محافظت کرد و بانی مرگ عزیزترین کسم بود.. پس صبر کردم و فهمیدم اون لیاقت عشقم رو نداره.. پس تصمیم گرفتم انتقام رو انتخاب کنم و به هر قیمتی انجامش بدم حتی اگر خودم به نابودی کشیده بشم... "
Hana (花) by harunodazai
harunodazai
  • WpView
    Reads 8,424
  • WpVote
    Votes 1,612
  • WpPart
    Parts 88
"من چیزی از تابستون یادم نیست. من هیچوقت برف رو ندیدم، با این که می‌دونم زمستون هر سال توی سئول برف میاد. من هیچوقت گرمای تابستون رو حس نکردم. من همیشه اونجا بودم. راه می‌رفتم، نفس می‌کشیدم، به بقیه نگاه می‌کردم. اما انگار مرده بودم. من بهار زنده می‌شم. بهار زنده می‌شم تا بکشم. اما تو نمی‌فهمی. تو مثل من نیستی. تو همیشه برای کشتن زنده‌ای."