BJYX 2💚❤️✅️
194 stories
Hanatsuki by parnian_tkp
parnian_tkp
  • WpView
    Reads 1,370
  • WpVote
    Votes 155
  • WpPart
    Parts 2
این داستان یک قرار داد است قرارداد برگ و گل... قراردادی ۱۶ ساله... #taoris #wangxian
don't ever trust the Devil!!! by YasiSH83
YasiSH83
  • WpView
    Reads 1,571
  • WpVote
    Votes 168
  • WpPart
    Parts 1
یه وانشات هالووینی و وانگشیانی💜💀🎃🔞🔞🔞
WHITE (bjyx)✔ by amaneyurinago
amaneyurinago
  • WpView
    Reads 6,728
  • WpVote
    Votes 1,356
  • WpPart
    Parts 12
●completed● ●پایان یافته ● آن موهای سفید همان موهای ابریشمی ای که وقتی باد شروع به وزیدن می کرد ، رقصی زیبا برایش به نمایش میگذاشتند اکنون ، با قطره هایی سرخ رنگ تزئین شده اند تزئین برای جشن مرگ کاپل : ییژان پایان : هپی اند ●○کانال : windflowerfiction ○● top : wang yibo bottom : xiao zhan
سیب کوچولو by suzilv
suzilv
  • WpView
    Reads 1,014
  • WpVote
    Votes 174
  • WpPart
    Parts 15
سفری که لان‌جان و وی یینگ سوار بر سیب کوچولو شروع کردند سفری که قولشو به هم دادند
rebirth by parnian_tkp
parnian_tkp
  • WpView
    Reads 18,610
  • WpVote
    Votes 3,025
  • WpPart
    Parts 12
زندگی خیلی کوتاه تر از اونیه که فکر میکنی... تا به خودت بیای... تموم شده و رفته... زندگی همیشه دوباره شروع نمیشه... پس تا زمانی که وقت داری... بهش بگو... که دوستش داری💔 به عنوان یه تجربه قبولش کن... چون من نگفتم...
Regret / حسرت by Lotus_WX_YX
Lotus_WX_YX
  • WpView
    Reads 900
  • WpVote
    Votes 136
  • WpPart
    Parts 4
مجموعه ای از داستان های کوتاه ایمجینی پر از درد و حسرت قلبی خسته و بی طاقت، بی حس و پشیمان از ناتوانی برای محافظت از عشق...
اَسـیـر by Negin0712
Negin0712
  • WpView
    Reads 115
  • WpVote
    Votes 16
  • WpPart
    Parts 1
ژانر : انگست، سد اند آنچه خواهید خواند : من تو اون عمارت نفرین شده پابندت کرده بودم.. تو بخاطر من مونده بودی .. من اسیرت کرده بودم پس خودمم فراریت میدادم..
The Broken Mafia & His wounded angel (translate)    by nikolasrothschild666
nikolasrothschild666
  • WpView
    Reads 413
  • WpVote
    Votes 97
  • WpPart
    Parts 2
ارباب مافیا وانگ ییبو نگاهی به حیوان خونگی اش انداخت و گفت : -یکم خوراکی میخوای پِرسی؟ حیوون خونگی ارباب مافیا غرش بلندی کرد و اونم فهمید که حیوون خونگیش چی میگه ، به سردی سرش رو تکون داد . هر سه نفر اونها روی زانو هاشون سریع زانو زدند و شروع کردند به گریه کردن و التماس کردن برای رحم و بخشیده شدن . - ارباب خواهش میکنم یکم رحم داشته باشید ... -ارباب... لطفا ... التماس میکنیم -ارباب لطفا رحم داشته باشید... ما رو ول کنید لطفا .... هر سه ی اون ها شروع کردند به خم کردن سر هاشون نزدیک به زمین . ارباب مافیا وانگ ییبو برای لحظه ای ساکت شد . به سردی گفت : -به جز کسی که اون حرف رو زده همه میتونند برند . مرد اول در حالی که سریع از روی زمین بلند شد گفت -ممنون ... ممنونم ارباب مرد دوم هم بلند شد و گفت -خیلی ممنونم ارباب مرد سوم داد زد و سعی کرد اونها رو نگه داره -نه ... نه ... من رو اینجا ول نکین ... این کارو نکنین ولی اون دوتا مرد بدون گوش کردن به حرف های اون مرد از اونجا خیلی سریع فرار کردند . حالا فقط اون مرد روبه روی اباب مافیا بود .شروع کرد به بلند گریه کردن و التماس بیشتر . -ارباب ... من متاسفم ... لطفا من رو ببخشین... ارباب دوباره فریاد زد -ارباب ، التماستون میکنم ... لطفا
𝘙𝘶𝘭𝘦 𝘰𝘧 𝘍𝘪𝘷𝘦 𝘴𝘦𝘤𝘰𝘯𝘥𝘴💮(قانون پنج ثانیه) by littleHosna
littleHosna
  • WpView
    Reads 706
  • WpVote
    Votes 126
  • WpPart
    Parts 12
♟این داستان با کلیشه های دیگر متفاوته!!داستان بزرگترین باند مافیا که از هم پاشید...♟ بخشی از داستان : 《اداره کردن یک باند مافیا دردسر زیادی داره...اولی قدرته! هرچقدر جنبه ی ترسناک و جدی ای از خودت نشون بدی مردم بیشتر از تو می ترسند و لازمه ی یک حکومت بی کودتا پادشاهی است که مردم زیر نگاهش به گناه بودن نفس کشیدن هم شک کنند!☻ دومی عقله! همانطور که خرگوش سریع به لاک پشت دانا باخت قدرت بدون هوش و دانایی باعث شکست و سرنگونی میشود پس یک رییس قادر باید آی کیو و استراتژیک های خلاقانه ی زیادی در آستین داشته باشد🧠 سومی قدرت کلامه! تعداد کمی از انسان های باهوش درست بلد هستند که افکار خود را با زبان به گوش مخاطبین شان برسانند و یک رهبر باید بتواند زیردستان و پیروانش را با لحنی نرم اما محکم متقاعد کند!💣》 کاپل : هونهان❤ چانبک❤ ییجان❤ ژانر : مافیایی انگست اسمات🔞