narge1386s's Reading List
6 stories
Agnosthesia by Senior_yuheng
Senior_yuheng
  • WpView
    Reads 18,190
  • WpVote
    Votes 2,739
  • WpPart
    Parts 51
یونگی به گیسوان سفیدش چنگ زد و درحالی که قطره اشکی از روی بیچارگی از پلکش چکیده بود فریاد زد: "به چی قسم بخورم تا باورم کنی؟ به اعتماد از بین رفتت؟ به جون خواهرم؟ به روح پسرمون؟ به خون پایمال شده ی مردمم؟ به کدوم خدا پناه بیارم تا باورم کنی؟" هوسوک چانه ی اورا محکم در دست گرفت و به چهره ی رنگ پریده و بیمارش زل زد.بوسه ای خشن را شروع کرد، بوسه ای که ترس و درد را به دل امگا مینداخت. آلفا آنقدر بوسه را ادامه داد تا طعم گس خون، دهان جفتشان را پر کند. از او فاصله گرفت و غرید: "باور داشتن به تو، آخرین چیزیه که درون وجودِ سوختم می تونی پیدا کنی لادا!" ᨏᨐᨓ ᨓᨐᨏ کاپل اصلی:سپ(هوسوک تاپ) کاپل فرعی: وانگشیان ژانر:امگاورس،تاریخی،امپرگ،رمنس،درام نویسنده:یوهنگ
برت میگردونم by atochi_atobe
atochi_atobe
  • WpView
    Reads 2,019
  • WpVote
    Votes 294
  • WpPart
    Parts 2
مهم نیست چه تاونی رو بس میدم....مهم نیست چند نفر رو میکشم....برام مهم نیست چی سر دنیا میاد.......فقط برگردوندن تو برام همه فقط همین WangXian
STIGMA by Bitamoosavi
Bitamoosavi
  • WpView
    Reads 77,814
  • WpVote
    Votes 6,042
  • WpPart
    Parts 15
Taekook شایعه ای به گوشتون خورده؟ که میگه جونگکوک تو سن ۱۷ سالگی خودکشی کرده... و تهیونگ یه نسخه ازش ساخته... ... این شایعه واقعا وجود داره...بین ارمیا و طرفدارا... شاید واقعیه هوم؟ تا حالا بهش فکر کردین؟ که جونگکوک ما فقط یه نسخه ی کپی شده باشه... ... اما اگه حقیقت چیز دیگه ای باشه؟ اگه جونگکوک برگرده ؟ ... سرنوشت BTS عجیب تر از چیزیه که فکرش رو بکنی... اینجا واقعیت رو میخونی... واقعیتی که گاهی باعث خوشحالی و گاهی باعث ناراحتی میشه... ... _اخرش چیشد؟ -اخر؟...اخری وجود نداره... -یعنی چی؟ -بی تی اس پایان نداره... این دفتر...هیچ پایانی نداره... <><><><><><><><><><><><><><><><><><> ژانر: رومنس_هیجانی_درام_انگست_اسمات ><><><><><><><><><><><><><><><><><>< -این فیک تخیلی یا کلیشه ای نیست نیست...پر از ماجراهای مختلفه که خب یه جورایی به حقیقت مرتبطه... -لطفا صبور باشید و زود از خوندن فیک جا نزنید...چون از دستتون رفته... -این ایده واقعا خاصه و خودم دوسش دارم... -امیدوارم شماهم دوسش داشته باشین... -قبل از رسیدن به اتفاقات مهم داستان صبوری کنید. ممنون از همراهیتون... لاویو 🐰🐯 🥇#عشق 🥇#اس 🥇#adventour 🥈#adventour
Along the Seine River | Vkook | Completed  by Mamacita_01
Mamacita_01
  • WpView
    Reads 378,104
  • WpVote
    Votes 52,891
  • WpPart
    Parts 45
┊Summary: توی این بوک داستان عاشقانه یه زوج فرانسوی از دل پاریس رو میخونیم. تهیونگ و جونگکوکی که هفت ساله ازدواج کردن و دوتا دختر دوقلو دارن، اما بعد از هفت سال اختلاف ها و مشکلاتی بینشون شکل گرفته که باعث شده جونگکوک تصمیم به جدایی از همسرش بگیره...اما چه آینده ای انتظار این زوج رو میکشه؟ ┊Teaser: _ یقه‌ت زیادی بازه! _چی! زبانش را در لپش چرخاند و نگاهش را از پاها تا چشمانم بالا کشید: _ یقه‌ت عزیزم...زیادی بازه! _ جدا تهیونگ؟ حالا که میبینی دیگه عصبی نیستم شروع میکنی به گیر دادن؟ او نیز اخمی کرد و با بردن دستهایش به جیب شلوار سفید رنگش، با لحنی جدی تر گفت: _ میدونی که دوست ندارم توی یه فضای خیلی عمومی و شلوغ مردم نگات کنن. متعجب خندیدم و سرم را به تاسف تکان دادم، لبم را به دندان گرفتم و در حالی که دکمه‌های پیراهنم را میبستم پاسخ دادم: _ تلافیشو سرت در میارم آقای کیم. _ تلاشتو میکنی آقای کیم. پیج نویسنده: @sylvie_fic Couple: Vkook Sub Couple: Seongsang (Ateez), Hopemin Genre: dram, Romance, Smut, angst Writer: Sylvie Telegram: @Papacita_01
Little Bunny  by Zabi1212
Zabi1212
  • WpView
    Reads 63,650
  • WpVote
    Votes 3,571
  • WpPart
    Parts 40
( کامل شده ) درد و ترس ، چیزی که جونگکوک هایبرید هیفده ساله از سن خیلی خیلی کم بهش عادت کرده . شاید درد کشیدن دیگه براش ساده شده باشه ؟ البته درد کشیدن برای هیچکس ساده نیست ، وقتی اون صدایی که توی مغزت حرف میزنه ام حالش ازت بهم میخوره دیگه چیزی نمی‌مونه میمونه؟ و اینور هم کیم تهیونگ پسر پولداری که همه فکر میکنند بهترین زندگی رو داره البته معلومه که از شخص دیگه زندگی خیلی بهتری داره ولی خب اونم دلایلی داره که از موقعیتش متنفر باشه . چی میشه اگه تهیونگ اون کسی که میخواد ازش مراقب کنه رو پیدا کنه و کوک ام مکان امنی که لازم داره ؟ __________ ته : هیششش نفس هیونگ برا چی معذرت خواهی می‌کنی فرشته ؟ ببینمت پسر قشنگم کوچولوی من برای چی گریه می‌کنی اخه؟ میدونی چقد دلم برات تنگ شده ؟ همه کس هیونگ زندگیه هیونگ اشک نریز پسر نازم میبینی حالم خوبه ؟ نگاه کن منو کوک سرش رو بالا آورد و با چشمای اشکیش به ته خیره شد که دوباره گریش گرفت و شروع کرد به اشک ریختن و گریه کردن با صدای بلند و ته که انگار دست پاچه شده بود لبخندی زد و دوباره کوک رو بغل کرد ته : هیشش عیب نداره عزیزم گریه کن دل کوچولوت گرفته قربون صدات بشم هیسس عیب نداره ....