Perfect book
5 stories
Gone With The Sea by vievhen
vievhen
  • WpView
    Reads 78,446
  • WpVote
    Votes 19,369
  • WpPart
    Parts 21
بابام یه ماهی فروش بود که بوی گند لباسش اجازه نمیداد شب ها تن برهنه مادرم رو در آغوش بکشه،یا بوسه خوش آمد من رو برای بعد از کار داشته باشه. این شد که یه روز وقتی پدرم احساس کرد به اندازه کافی برای «داشتن » بزرگ شدم دستشو رو شونه هام گذاشت و زمزمه کرد "نقاش شو پسرم، و تن برهنه اون کسی که دوسش داری رو ثبت کن ،ماهی فروش ها حق عاشق شدن ندارند" اما من دیدمش،یه جایی میون جسد هزاران ماهی. (چانبک)
Serendipity ~🍀 by SilverBunny6104
SilverBunny6104
  • WpView
    Reads 375,722
  • WpVote
    Votes 119,157
  • WpPart
    Parts 54
🌿•~خلاصه داستان ~•🌿 بکهیون عاشق زندگیش نبود ولی تلاش می‌کرد خوب زندگی کنه. هر روز صبح وقتی در گل‌فروشی کوچیکش رو باز می‌کرد به پرنده رویاهاش اجازه بلندپروازی میداد و همین بهش انرژی برای تلاش بیشتر توی تنهایی‌هاش میداد. ولی تمام نقشه‌های بکهیون با پیدا شدن سروکله دکتر پارک تو زندگیش خراب شد. دکتر بدجنسی که از همه جا تصمیم گرفت طبقه بالای گل‌فروشی بکهیون رو برای مطبش بخره. دقیق جایی که بکهیون می‌خواست توش یه کافه افتتاح کنه... و خب حالا بکهیون یکی رو داشت که ازش متنفر باشه و این از بی‌حسی یه جورایی بهتر بود نه؟ 🪴 -امیدوارم اقامت جهنمی‌ای اینجا داشته باشین. نه...در واقع امیدوارم زمین اصلا دهن باز کنه و شما و مطب زشتتون مستقیم به قعر جهنم منتقل شید. 🩺 +اگه زمین دهن باز کنه من فقط میوفتم تو خونه‌ی تو و فکر کنم خوشحالم بشم. 💢 این داستان دنیای موازی داستان دیگه من Silver and silk ئه. اگه اون رو نخونده باشید هم می‌تونید بخونیدش ولی اگه سیلور اند سیلک رو خونده باشید لذت خیلی خیلی بیشتری از این داستان می‌برید چون... باید بخونید که بفهمید نمی‌تونم توضیح بدم 😂❣️ 🪴 • فیکشن : #Serendipity 🪴 • کاپل‌ها : چانبک 🪴 • ژانر:رمنس.درام.روزمره 🪴 • محدودیت سنی : 🔞 🪴 • نویسنده : @SilverBunny 🐰
Paralian. by polargreen
polargreen
  • WpView
    Reads 141,987
  • WpVote
    Votes 41,707
  • WpPart
    Parts 119
کامل شده در فوریه ۲۰۲۴. Paralian: One who lives by the sea. پارالیان: کسی که کنارِ دریا زندگی می‌کند. Genre: Romance, Criminal, Angst, Smut, Psychological. Couples: Chanbaek, Vkook, Krisyeol, other چانیول پسرِ روستاییِ ساده که حتی گرایش‌اش رو هم درست نمی‌دونه، بکهیون، پسرِ رئیس جمهورِ آینده‌ی کره‌جنوبی رو ملاقات می‌کنه و دیدارش، بزرگترین آسیب‌ها رو براش به همراه داره. چی میشه اگه سرنوشت بعد از چندسال اون‌ها رو کنار هم قرار بده درحالی که چانیول برای حفظ تمام‌ِ دارایی‌ش مجبور میشه با بکهیونی که حالا دانشجوی فلسفه‌ست و تبدیل به تاریک‌ترین فردِ زندگی‌ش شده ازدواج کنه؟ تهیونگ، مهندسِ پزشکیِ منزوی‌ای که آرامشش رو توی دستهای پسرِ موقرمز و سرخوش پیدا می‌کنه، هیچ‌وقت حاضر به اعتراف می‌شه یا گذشته‌اش همیشه جلوتر از خودش حرکت می‌کنه؟؟
Don't Push The 26 Unit  by vievhen
vievhen
  • WpView
    Reads 72,915
  • WpVote
    Votes 16,212
  • WpPart
    Parts 39
«تو واحد بیست و شیش یه نویسنده دیوونه زندگی میکنه،میگن تمام قتل هایی که نوشته به فاصله یک ماه به واقعیت پیوسته. آخرین داستانش هم راجب قتلی که خودش مرتکب میشه،پسر باریستایی رو که اسمش بکهیون به قتل میرسونه.عذر میخوام اسمتون؟» «بکهیون.بیون بکهیون.» «خوشبختم آقای بیون!لطفا به هیچ وجه واحد ۲۶ رو فشار ندید» (چانبک)